آیا تا به حال متوجه شده اید که باید فریاد بزنید تا فرزندانتان صدای شما را بشنوند؟ امروز در برنامه Live On Purpose TV، چگونه فرزندان خود را وادار به گوش دادن بدون فریاد کنید. من و ویکی مانند بسیاری از شما یک حیوان خانگی داریم. این یک سگ کوچولو است، او یک یورکی پو، پسر کوچولوی بامزه است . ما نام او را موزی گذاشتیم و او نیز یک سگ کوچک باهوش است. من اخیراً تعجب کردم و فکر می کنم در این مورد به سراغ ویکی رفتم، آیا او به ما آموزش داده است یا ما او را آموزش داده ایم؟ اگر صاحب سگ هستید می دانید من در مورد چه چیزی صحبت می کنم. ما همدیگر را آموزش می دهیم. این در مورد بچه های ما هم صادق است. بچههای ما به ما آموزش میدهند تا کارهای خاصی را انجام دهیم ، به روشهای خاصی رفتار کنیم، طوری به آنها پاسخ دهیم که آنها به ما آموزش دادهاند که به آنها پاسخ دهیم و ما نیز همین کار را با بچههایمان انجام میدهیم. توجه داشته باشید که در هر دو جهت حرکت میکند، زیرا این مهم خواهد بود زیرا ما پویایی را مدیریت میکنیم که چگونه میخواهیم فرزندانمان را تشویق کنیم تا به حرفهای ما گوش دهند بدون اینکه وارد حالت فریاد زدن شوند. حالا که آن را با سگم معرفی کردم، اگر بچه هایتان به شما آموزش داده باشند که فریاد بزنید، چه؟ یه بار یه بابا اومدم که باهام حرف بزنه. من نمی توانم همه شرایط اطراف خانواده خاص او را به یاد بیاورم، اما فکر می کنم او یک پدر مجرد بود، حدوداً چهار یا پنج فرزند داشت و فقط احساس ناامیدی می کرد زیرا هر بار که از بچه ها می خواست کاری انجام دهند، آنها فقط نادیده می گرفتند. تا اینکه آنقدر ناامید و ناراحت شد که فریاد می زد و بالاخره جواب می دادند. میتوانی ربطش را به این متوجه شوی؟ آیا این اتفاق در محل شما می افتد؟ بنابراین او از من سؤال کرد، گفت: "دکتر پل، چرا بچه های من تا دوازدهمین باری که از او پرسیدم صبر می کنند و من ناراحت و عصبانی هستم تا کاری انجام دهند؟" چگونه به آن پاسخ می دهید؟ چرا صبر کردند و بار دوازدهم را گفتند؟ از آنجا که آنها او را آموزش داده اند که قبل از پاسخ دادن بر سر آنها فریاد بزند زیرا او به آنها آموزش داده است که تا بار دوازدهم او را نادیده بگیرند، بنابراین من از او سؤال کردم: "چرا آنها این کار را برای بار دوازدهم انجام می دهند؟" برای یک دقیقه به آن فکر کن. زمان شماره دوازده با زمان شماره یک متفاوت است؟ این را تصور کنید که زمان شماره یک پدر این است: "سلام بچه ها، لطفاً همه چیز را تمیز کنید تا شام بخوریم." خیلی خوب، حالا که با بچه ها به عنوان "مامان-ما-ما بابا چه گفت؟" نمی دانم، چیز مهمی بود؟ فکر نمی کنم. آیا باید به آن توجه کنم؟ احتمالا نه. " زمان شماره دو، "بچه ها صدای من را شنیدید؟" بچهها میشنوند "مامان مادر چیزی گفته؟ نمیدانم، نمیدانم او چیزی گفته یا نه. مهم است؟ بله، احتمالاً نه." زمان شماره دوازده، *عصبانی می شود* که کرونری ها و همه چیز ظاهر می شود. بچه ها چطور می شنوند؟ "اوه، بابا داره حرف میزنه، مهم به نظر میرسه. احتمالا بهتره یه کاری بکنم وگرنه کلافه میشم." به همین دلیل است که آنها ساعت دوازده را پاسخ می دهند زیرا آنها آن را اینگونه تعبیر می کنند: "اوه، الان مهم است، اگر الان کاری انجام ندهم، من کلافه خواهم شد." ببینید، او صدای خود را به حدی رسانده است که این درک را در ذهن کوچک آنها ایجاد می کند. پس چگونه میخواهیم این دینامیک را تغییر دهیم؟ پیشنهاد من به او این بود که بار اول او را لوس کنید. حالا من را اشتباه نفهمید، من نمی گویم باید بچه هایتان را لوس کنید، من در واقع با آن مخالفم، اما چیزی که می گویم این است که عواقب واقعی را در سکانس بالا ببرید تا صدای آرام، خونسرد و جمع را دنبال کنند. به جای صدای فریاد ما به آنها آموزش خواهیم داد که وقتی با آنها آرام و با زبانی عاشقانه و با لبخندی بر لب صحبت می کنیم، پاسخ دهند. در واقع، ما میتوانیم به بچهها آموزش دهیم که بفهمند لبخند زدن پدر به این معنی است که بچهها بهتر است شروع به فکر کردن کنند، اما هنوز آن را با آن یکی نمیدانند. پس چگونه بچه ها آنچه را که ما می گوییم تفسیر می کنند ؟ من سال ها پیش جمله ای را شنیدم که برایم بسیار منطقی بود: «بوی بد دهان بهتر از بی نفسی است». بنابراین آنها بدشان نمی آید که کمی بوی بد دهان داشته باشند، این در واقع باعث می شود از جهاتی احساس اعتبار کنند ، بنابراین فریاد زدن سر بچه های ما لزوماً یک مجازات نیست. در واقع، از دیدگاه روانشناسی رفتاری، فریاد زدن یک تله است زیرا تقویت کننده است، نه تنبیه. من دقیقاً در مورد اصطلاحات رفتاری صحبت می کنم، کسانی از شما که کمی روانشناسی رفتاری مطالعه کرده اید متوجه خواهید شد که تفاوت بین تقویت کننده و تنبیه، تنبیه یک رفتار را کاهش می دهد، تقویت کننده رفتار را افزایش می دهد. فریاد زدن تقویت کننده است نه مجازات. دانستن این مهم است زیرا ما به طور ناخواسته هنگام فریاد زدن خود را برای مشکلات بیشتر آماده می کنیم. این به فرزندان ما آموزش می دهد که به جای زمانی که ما آرام صحبت می کنیم، پاسخ دهند. در اینجا یک استراتژی است که ممکن است کمک کند و من از آن با مشتریان زیادی و حتی با بچه های خودم استفاده کرده ام، بدانید که فرزندان شما همیشه همیشه انتخاب هایی دارند، و اگر هنوز این را کشف نکرده اید، توجه داشته باشید که آنچه را که می دهید آنها را به عنوان انتخاب، گاهی اوقات آنها چیزی کاملا متفاوت انتخاب می کنند، درست است؟ بنابراین آنها همیشه انتخابهایی دارند و حداقل، این انتخاب را دارند که یا با شما همکاری کنند یا نه. پس با اذعان به انتخاب آنها در این موضوع، بیایید آن را طوری تنظیم کنیم که بیشترین فرصت برای موفقیت را داشته باشیم. من باید به چیزی که قبلاً اشاره کردم و مربوط به قوانین لوله کشی است برگردم. ممکن است برخی از شما هنوز این موضوع را از من نشنیده باشید، اما در اوایل ازدواج، مواقعی وجود داشت که من و ویکی متوجه میشدیم که مشکلی در خانه وجود دارد و باید آنها را تعمیر کنیم و نمیتوانیم هزینه تعمیرکار را بپردازیم. باید تعمیرات زیادی در خانه انجام دهم، برخی از این موارد شامل لوله کشی است. من یک لوله کش نیستم، من یک روانشناس هستم، یک تفاوت وجود دارد، هر دوی آنها با P شروع می شوند، این همان جایی است که شباهت ها به پایان می رسد. به جز این، من با پدرم در مورد پروژه لوله کشی که انجام می دادم مشورت کردم، او می گوید: "بله پل، اساساً تنها دو قانون برای لوله کشی وجود دارد. دو چیز را باید بدانید." "من علاقه دارم بابا، آن چیست؟" گفت: خوب دو قاعده اول است، آب سرازیر می شود. خوب، می توانم ببینم چرا آن یکی مهم است، سپس او یک دقیقه مکث کرد و گفت: "قانون شماره دو، انگشتانت را لیس نده" و من می خندم، خنده دار است درست است؟ اما اگر تا به حال توالت را نصب کرده باشید، می دانید که در اینجا درباره چه چیزی صحبت می کنیم. آب از سراشیبی سرازیر می شود ، انگشتانتان را نلیسید، این چه ربطی به روانشناسی دارد؟ من فکر می کنم دو قانون مشابه در روانشناسی وجود دارد. قانون شماره یک، این قانون آب در سراشیبی است، بعضی چیزها را کنترل می کنید، بعضی چیزها را نمی کنید. این موضوع را روشن کنید ، این مهم است و به خصوص وقتی با بچههایتان سروکار دارید، بعضی چیزها را کنترل میکنید، بعضی چیزها را نمیکنید. چیزهایی مانند نگرش آنها و اینکه آیا آنها قصد همکاری دارند یا نه، شما کنترل نمی کنید، آنها انجام می دهند. در اینجا قانون شماره دو وجود دارد، به چیزهایی که کنترل می کنید توجه کنید. این امر باعث میشود که بهعنوان والدین از درد دلهای زیادی نجات پیدا کنیم، زیرا ما تلاشهای خود را بر روی آنچه در کنترل خودمان است متمرکز میکنیم تا انجامش دهیم. حالا بریم سراغ استراتژی. این را امتحان کنید و در زیر در مورد آنچه در این مورد تجربه کردید نظرات خود را بیان کنید، من دوست دارم از برخی از شما در این مورد بشنوم. اینجاست، به آنها دو انتخاب بدهید، خوب؟ دو تا بهشون بده در حال حاضر همیشه بیش از دو وجود دارد، اما شما به آنها دو انتخاب می دهید. هر کدام با شما مشکلی ندارد، یا یکی. ما گاهی اوقات به عنوان والدین این اشتباه را مرتکب می شویم که می گوییم: "باشه این کار را بکن یا دیگر..." یا چه؟ ما به آنها انتخابی می دهیم که ما آن را دوست داریم و سپس آنها می روند چیزی را انتخاب می کنند که ما دوست نداریم. به همین دلیل از شما میخواهم که به آنها دو انتخاب بدهید، یکی که با آن مشکلی ندارید. بگذارید برای شما مثالی بزنم. شما می توانید اتاق خود را خودتان تمیز کنید یا می توانید شخص دیگری را برای انجام این کار استخدام کنید، در هر صورت برای من مشکلی نیست، به شرطی که برای رضایت من تمیز باشد، من خوب هستم. این نمونه ای از دو گزینه است که با هر کدام مشکلی ندارید، خوب است. برای یک بچه کوچکتر، می توانید با پای خودتان با من بیایید یا می توانید با من روی پای من بیایید، هر کدام با من مشکلی ندارد. آیا می بینید که آنها با شما می آیند. قراره بیای یا نه؟ تو میای یا من میام تو خونه؟ ببین، اگر حاضر نیستی بچه را در خانه رها کنی و نباید این کار را بکنی، اگر به اندازه کافی جوان هستند، این یک مشکل خواهد بود، پس از آن به عنوان تهدید استفاده نکن، آنها درست متوجه خواهند شد. و سخنان تو آشغال خواهد بود ما قصد داریم در مورد تبدیل کلمات شما از زباله به طلا صحبت کنیم تا وقتی صدای شما را می شنوند، صدای دلنشین شما را بشنوند و توجه کنند زیرا طلا است. ببینید، ما کلمات را از زباله به طلا تبدیل می کنیم . بنابراین ما دو گزینه ارائه می دهیم که شما با هر کدام مشکلی ندارید. حالا این ضربه زننده است، شما یکی از آنها را کنترل می کنید. چرا؟ چون اون یکی پیش فرض میشه. این همان چیزی است که اگر آنها از انتخاب خودداری کنند، آن را انتخاب کردند. بنابراین در مثال هایی که گفتم، شما می توانید اتاق خود را تمیز کنید یا می توانید شخص دیگری را برای انجام این کار استخدام کنید، هر کدام واقعاً با من مشکلی ندارد. کدام یک را کنترل می کنید ؟ آن یکی به این دلیل که اگر آنها تصمیم گرفتند که اصلا اتاقشان را تمیز نکنند و احتمالاً با خدمتکار آنی تماس نگرفتند، البته از پیش پرداخت شده بود، تا بیاید و از آن اتاق برای آنها مراقبت کند، پس چه چیزی را انتخاب کردند؟ آنها تصمیم گرفتند شخصی را برای انجام این کار استخدام کنند و چه کسی را انتخاب کردند؟ تو را انتخاب کرد بله، حالا ممکن است فکر کنید "من قرار نیست اتاق بچه ام را تمیز کنم، آنها قرار است این کار را انجام دهند." باشه، خوبه. به یاد داشته باشید که ما به آنها دو انتخاب دادیم، شما می توانید خودتان آن را تمیز کنید، می توانید شخص دیگری را برای انجام آن استخدام کنید. در هر صورت برای من مشکلی نیست، به قول خود برنگردید و بگویید: "در واقع الان با آن یکی خوب نیستم ." تو خوب باشی من به بچههایم گفتم، آنها این را خیلی زود یاد گرفتند ، میتوانید هر زمان که بخواهید من را استخدام کنید و سپس نرخهایم را به آنها دادم. هیچ بچهای وجود ندارد که بخواهد هر ساعت 200 دلار بپردازد تا اتاقش تمیز شود، اما این نرخ من است، فقط میگویم خوب. و من خوشحالم که میام اتاقت را با این مبلغ تمیز کنم، فقط با من تماس بگیر تا هماهنگی کنیم. هیچ کس مرا استخدام نمی کند تا اتاقش را با 200 دلار در ساعت تمیز کنم. چرا؟ چون خیلی گران است اگر فرزندتان شما را برای تمیز کردن اتاقش استخدام کند چه؟ خوب این برای آنها هزینه ای دارد، من نمی گویم که باید 200 دلار از آنها بگیری، چیزی که من می گویم این است که باید هزینه ای برای آنها داشته باشد و شما باید بتوانید این هزینه را کنترل کنید، این صحبت دیگری است که ما احتمالاً انجام خواهیم داد. در یک ویدیوی دیگر داشته باشید، اما شما باید با هر دو گزینه مشکلی نداشته باشید زیرا یکی از آنهایی که شما کنترل می کنید و آن یکی است که پیش فرض است. به مثال کودک کوچکتر بروید، شما می توانید با پای خود بیایید یا می توانید روی پای من بیایید، هر دو طرف برای من مشکلی ندارد. شما یک بچه دو ساله دارید که می خواهد همه چیز را "به تنهایی" انجام دهد درست است؟ اون یکی رو شنیدی؟ بله، آنها می خواستند کدام یک را انتخاب کنند؟ خوب آنها می خواهند کنترل برخی چیزها را در دست داشته باشند، ممکن است خودشان دو پای خود را انتخاب کنند، اما اگر آنها تصمیم نگیرند با شما بیایند، شما باید آنها را بردارید زیرا آنها دو نفر هستند و شما هنوز هم می توانید این کار را انجام دهید. آنها را بردارید و آنها روی پای شما بروند. حالا شاید خوب فکر کنی من فقط می خواهم بیایند، نمی خواهم با من دعوا کنند. درست؟ در اینجا یک نکته کوچک وجود دارد، فکر کنید در مقابل مبارزه، فکر کنید در مقابل مبارزه. هر تعاملی که با فرزندانتان دارید، آنها را به انجام یکی یا دیگری دعوت می کند. ما از آنها می خواهیم چه کار کنند؟ فکر کنید زیرا اگر آنها فکر می کنند، تصمیمات بسیار خوبی خواهند گرفت. می خواهند چه کار کنند. گاهی اوقات آنها می خواهند دعوا کنند و بنابراین ما را آموزش داده اند که سر آنها فریاد بزنیم تا بتوانند با ما دعوا کنند، این عادلانه نیست اما مشکلی نیست، و من نمی گویم آنها بدخواهانه این کار را انجام می دهند، فکر نمی کنم آنها هستند، من فکر می کنم این فقط برای آنها کار می کند و بوی بد دهان بهتر از عدم تنفس است . ما قرار است کلمات خود را از زباله به طلا تبدیل کنیم تا وقتی با آن لحن عاشقانه خوش آهنگی که اکنون همیشه به عنوان والدین از آن استفاده می کنیم صحبت می کنیم، آنها این را بشنوند و بگویند: "چی؟ " خوب، پس برای یک دقیقه وانمود کنید که این انتخاب را به آنها می دهید. می تونی با پای خودم بیایی یا خودت یا می تونی با پای خودت بیایی یا می تونی روی پای من بیای، هر دو طرف برای من مشکلی نداره. و سپس "من نمی آیم" پس آنها را برمی دارید و می گیرید. حالا دفعه بعد چی میشه؟ به فرض که آرام و خونسرد و جمع بودی، خونسردی خود را از دست ندادی و دعوا کردی. دفعه بعد چه اتفاقی می افتد وقتی می گویید: "هی ما داریم می رویم، دوست داری با پای خودت بیایی من می خواهم روی پای خودم بیایی؟ در هر صورت برای من مشکلی نیست." می بینید در مورد چه چیزی صحبت می کنیم؟ آیا می خواهید اتاق خود را تمیز کنید یا می خواهید شخصی را برای انجام این کار استخدام کنید؟ در هر صورت برای من مشکلی نیست. اگر دفعه قبل هزینه هنگفتی را پرداخت کردند، اکنون به فکر فرو خواهند رفت. حالا ببینید من فکر کردن در مقابل دعوا را انجام دادهام، ما کلمات خود را از زباله به طلا تبدیل کردهایم تا بتوانیم با بچههایمان صحبت کنیم و مجبور نباشیم فریاد بزنیم و فقط به آنها آموزش دادهایم که به ما متفاوت پاسخ دهند. چگونه به آنها نزدیک شده ایم بنابراین اکنون شاید مجبور نباشید آنقدر فریاد بزنید و بچه هایتان واقعاً گوش کنند، شما کلمات خود را از زباله به طلا تبدیل کرده اید. Live On Purpose TV مقداری طلای بیشتری برای شما دارد، حتما مشترک شوید.