من به والدین آموزش می دهم که تسلیم این واقعیت باشند که اکنون زندگی آنها دیگر در کنترل آنها نیست، هیچ تصور یا توهم کنترلی که فکر می کنند بر روی این انسان دیگر خواهند داشت، باید نابود شود تا شما واقعاً بتوانید وارد زمان حال شوید. لحظه ای و با فرزندان خود ارتباط برقرار کنید همانطور که آنها به شما نیاز دارند تا [موسیقی] را به هم متصل کنید. یکی از چیزهایی که شما آموزش می دهید این است که ما باید خیالات خود را در مورد فرزندپروری نابود کنیم. و فانتزی که ما این موجودات کوچک مینی من را خواهیم داشت که قرار است از آنچه ما می گوییم پیروی کنند و ما این خانواده عالی از موفقیت و سعادت و آن فانتزی ها را واقعاً در زمانی که محقق نمی شوند ایجاد کنیم. که در روز دوم است و آنها به هم می ریزند، ما احساس می کنیم شکست خورده ایم، مثل اینکه مشکلی برای ما وجود دارد، می دانید که مادران زیادی به من گفته اند که چطور نمی توانند بلافاصله شیر بدهند یا بچه شان نمی چفت یا بچه شان مدام گریه می کنید و احساس گناه بلافاصله شروع می شود یا اگر افسردگی پس از زایمان دارید می دانید یا اگر شما و همسرتان در روز سوم با هم کنار نمی آیید، دچار این حمله پانیک می شوید زیرا شما این دید را داشتید و هر زمان که ما پیشگیرانه بینایی داشتیم. برای هر چیزی که خودمان را برای احتمالی آماده کنیم، این فاجعه به جای زندگی در لحظه درست داشتن فرزند، سفری باورنکردنی است، یک ماجراجویی دائمی در ناشناخته است، اما اگر آماده پذیرش لحظه به لحظه غیرقابل پیش بینی بودن این سفر نباشیم، به خصوص تا زمانی که آنها 1617 هستند، شما فقط راهی ندارید که بدانید روز بعد چگونه پیش می رود و اگر در آغوش نگیرید و تسلیم آن غیرقابل پیش بینی بودن مطلق نشوید، رنج خواهید برد، زجر خواهید کشید و سپس وقتی رنج می برید تحریک می شوید و سپس فرزندانتان رنج می برند. و سپس رابطه آسیب می بیند، بنابراین به جای اینکه خودمان را برای این انتظارات قرار دهیم، به والدین می آموزم که پیشگیرانه تسلیم این واقعیت شوند که اکنون زندگی آنها دیگر تحت کنترل آنها نیست، هیچ تصور یا توهم کنترلی که فکر می کنند بر این موضوع خواهند داشت. انسان دیگر باید نابود شود تا بتوانید واقعاً وارد لحظه حال شوید و با فرزندان خود ارتباط برقرار کنید همانطور که آنها به شما نیاز دارند که با آنها ارتباط برقرار کنید که ارتباط لحظه به لحظه است بله و امروز بیش از هر زمان دیگری این چشم اندازی را که داریم تصور می کنم. در مورد اینکه چگونه والدین قرار است روابط ما در حال حاضر باشد، مقایسههای زیادی وجود دارد، بله، قابل دسترسی است، خدای من، همین روزی که با مادری بودم و او گفت میدانی چرا نمیتوانم مانند او پنج فرزند داشته باشم و یک فرزند داشته باشم. مانند او شغلی دارد و مثل او خیلی خوب به نظر می رسد، بنابراین ما اینجا در خانه هایمان نشسته ایم، بچه های نوپا اطراف ما آشفتگی ایجاد کرده اند، روی موهای زیبایمان استفراغ و صفرا وجود دارد و ما کاملاً احساس می کنیم که دوست دارید شکست ناامیدانه ما در حال تماشای مادرانی هستیم که در هفته سوم پس از زایمان به باشگاه می روند، اما نمی دانیم که زندگی ای که ما در شبکه های اجتماعی تماشا می کنیم، همان تکه های کوچکی از یک زندگی تولید شده است. زندگی واقعی، اما ما به شکلی ناپدید می شویم و شروع به احساس بدی نسبت به خود می کنیم، بله، بنابراین این کتاب جدید با عنوان نقشه فرزندپروری راه حل های گام به گام برای ایجاد آگاهانه رابطه نهایی والد-کودک است و آنچه من خوانده ام عمیق است. دور فقط ذهن آور است و من عاشق این واقعیت هستم که شما خرس را که من می روم به آنجا می زنید و باورهای ما را در مورد چیزها به چالش می کشی و از این بابت خجالت نمی کشی و ما به آن نیاز داریم زیرا دوباره به نوعی در آن زندگی می کنیم این تصور نادرست از چیستی زندگی به طور کلی و البته در زمینه فرزندپروری و اگر در مورد آن صادق باشیم فقط به نتایج درست نگاه کنید فقط به نتایج چگونگی اتفاق افتاده نگاه کنید، اما در کتاب شما 20 مورد را مرور می کنید. مراحل بله، و شما در واقع به ما نشان می دهید که چگونه تفکر خود را برای به کارگیری برخی از این موارد تغییر دهیم و من دوست دارم برخی از این مراحل را طی کنم، اما ابتدا می خواهم از شما بپرسم که خود والدین آگاهانه چه معنایی دارد و من به طور تصادفی به آن برخورد کردم. سفر والدینی خودم وقتی مشاهده کردم که چقدر ناخودآگاه هستم و متوجه شدم که چرا بیهوش بودم و به خاطر این هیولا به نام منیت والدینی ناخودآگاه بودم و منیت والدین به دلیل الگوی سنتی والدین است که به ما والدین آموزش می دهد تا فکر کنیم. اینکه ما قادر مطلق هستیم و کنترل عالی داریم فرزندانمان باید شنیده نشوند و ما می توانیم زندگی فرزندانمان را دیکته کنیم، بنابراین وقتی از آن طرز فکر بیرون آمدیم هر بار که فرزندانمان از ما نافرمانی می کنند یا آنچه فکر می کنیم نافرمانی ماست، ممکن است این باشد که کودک خودش را ابراز می کند، اما شما می دانید که ما والدین چگونه هستیم، ما مثل این هستیم که شما به ما بی احترامی کردید و کودک مانند نه، من همین الان خودم را بیان کردم، ما طوری تنظیم شده ایم که باور کنیم این یک سرپیچی است و باید مجازات شود که باید شرمنده شود. و سپس جلوتر میرویم و بچههایمان را شرمنده و تنبیه میکنیم که باعث ایجاد روابط ناکارآمد و با وجود رفاه عملکردی در فرزندانمان میشود. وقتی او دو ساله بود وقتی سه ساله بود فهمیدم که میدانی من این کار را انجام میدهم چون از پارادایم اشتباهی میآیم، بنابراین متوجه شدم که در آگاهی خودم یک پارادایم جدید را میدانی، بنابراین فرزندپروری آگاهانه یک الگوی جدید انقلابی والدین است که در آن این در مورد تولید یا سرپرستی یا ایجاد این مدل کودک کامل نیست، بلکه در عوض ارتقای خود والدین خود به سطح بالاتری از آگاهی است، بنابراین در زندگی واقعی چه معنایی دارد که هر لحظه با فرزندانمان بازتابی است برای نیاز ما. برای بزرگ شدن، اگر کودک نوپایم بگوید نه، من تخممرغهای سوخاری را نمیخورم و من میبینم که نفسم بالا میرود و میخواهم بگویم جهنم بله، من تخممرغها را درست میکنی و تخممرغها را میخوری چون من پدر و مادر هستم و من رئیس هستم و بهتر می دانم که به جای آن می توانم نفسی را که وارد لحظه حال می کنم تسلیم کنم و از خودم بپرسم چرا در این حالت کنترل هستم چگونه می توانم آنچه را که برایم پیش می آید تماشا کنم و به جای اینکه احساس کنم این شخصی است که من اکنون می توانم آن را کنار بگذارم و با همدلی با فرزندم ارتباط برقرار کنم، بنابراین شاید کودک این تخم مرغ را بخورد اما من مجبور نیستم سر او فریاد بزنم یا او می تواند آن را در 15 دقیقه بخورد، بنابراین شما این جریان را با خودتان ایجاد کنید. فرزندتان به جای ایجاد این سفتی سلسله مراتبی با فرزندتان، بله، بله، چون تصور میکنم داریم داستان خاصی را برای خود تعریف میکنیم که چرا این کار را انجام میدهیم، بله، میدانید که میخواهیم مطمئن شویم که کودک ما در مدرسه گرسنه نیست و همه چیز چیزهایی اما واقعاً و شما مکرراً به این نکته اشاره میکنید این ربطی به نفس خودمان دارد درباره چیزهایی که بله و داستانی که به خودمان میگوییم انگار به من بی احترامی میکنند درست اینجاست که همه چیز خراب میشود. با فانتزی ما مطابقت ندارند، بنابراین همه چیز با انتظارات ما همراه می شود وقتی آن کلش رخ می دهد، آنجاست که می توانیم ببینیم واقعا چقدر زخمی شده ایم زیرا خودمان را از دست خواهیم داد. برای اینکه غذا درست کنم، این همه چیز است که ما اکنون در مورد نمونه های غذا صحبت می کنیم، اما می تواند نمرات باشد، می تواند فعالیتی باشد که در آن ثبت نام می کنند و سپس تصمیم می گیرند در آن شرکت نکنند، اما یادم می آید دخترم از من خواست که این کاسه آکای را برایش درست کنم. بنابراین به فروشگاه رفتم و چیزهایی را که برایش درست کرده بودم خریدم، مثل این بود که فکر میکردم جایزه بهترین مادر A پلاس پلاس را دریافت میکنم و در عوض او به آن نگاه میکرد، میدانی که فقط با چنگالش با آن کار میکرد. بعد او مثل این بود که نه این چیزی نیست که من می خواهم و او فقط خودش را ابراز می کرد اما من آن را به عنوان اوه تو برای من ارزشی قائل نیستم من لایق نیستم مهم نیستم شما فقط می توانید من را رد کنید می دانید که من آن را مانند میدانی که رابطهی نادرست به جای خوب، خوب دوستش نداری، میدانی اینها انتخابهایت هستند یا حالا باید آن را بخوری یا بعداً میتوانی آن را بخوری یا من فقط جریانم را از دست دادم چون به نفس نفس افتادم که این باعث میشود چیزی واقعاً عمیق است که این افراد کوچک بیش از بسیاری از بزرگسالان حتی در زندگی ما قدرت زیادی بر ما دارند و من فکر می کنم بخشی از آن به این دلیل است که آنها به صداقت نزدیک تر هستند بله می دانید و بنابراین اگر کودکی بگوید چیزی برای شما درست مثل این است که به حق شما می دانید اگر فرزندتان مانند دختر من این قدرت را داشته باشد که فقط نظر خود را بگوید آنها سعی نمی کنند از منیت شما مراقبت کنند آنها سعی نمی کنند از آن مراقبت کنند به شما ضربه می زند. کودک کوچک زخمی شما، آنها فقط می خواهند بگویند نه، بله، و آنها اینجا نیستند تا شما را در آغوش بگیرند، اما به این دلیل که ما با الگوی سنتی آموزش دیده ایم که بچه ها باید ما را در آغوش بگیرند، در واقع الگوی سنتی والدین می گوید که بچه ها اساساً اینجا هستند که باید آنها را بپذیرند. از والد خود مراقبت کنید، بنابراین وقتی کودک اهمیتی به مراقبت از نفس ما نمیکند، آن الگوی سنتی را بخرید، ما آن را به این معنا میدانیم که آنها بیاحترامی هستند، آنها بسیار بداخلاقی هستند، آنها تعریف شدهاند و ما نیاز داریم که واقعاً با نیروی قوی به آنها نگاه کنیم. آنها را به جای خود بازگردانید یعنی این به این معنی است که فرزندان ما اجازه ندارند در آن ذات ناب باشند. آنها اجازه ندارند احساسات خود را بگویند اگر قرار است به مادر یا پدر آسیب برساند و این واقعاً ناکارآمد است، به همین دلیل ما بزرگ می شویم. ندانیم واقعاً کی هستیم و احساسات خود را در روابط سرکوب کنیم و یکی پس از دیگری وارد روابط ناکارآمد شویم بله بله احساساتمان را سرکوب کنیم صدایمان را سرکوب کنیم بله حتی در آن لحظات و دوباره این کار را از دریچه لایک انجام می دهیم ما سعی می کنیم به فرزندمان کمک کنیم تا در جامعه و همه این چیزها به درستی و در حال حاضر جا بیفتد و همچنین فقط یک سر برای همه است. و این تمرکز روی مشکل درست است، بله، بنابراین پارادایم سنتی والدین به ما گفته است که اگر مشکلی در فرزندپروری خود دارید، مشکل از کودک است، بنابراین به دنبال عیب باشید و آن مشکل را برطرف کنید تا من یک درمانگر باشم و والدین این کار را انجام خواهند داد. با بچه کوچولوشون سارا کوچولو، بکی کوچولو، جانی کوچولو بیایند و او را در دفتر من می اندازند و من به معنای واقعی کلمه باید به آنها بگویم می دانید کجا می روی مامان یا کجا می روی بابا، و اغلب می گویند آه، من می روم با ماشین تماس بگیرم یا می روم استارباکس بگیرم، بنابراین من می روم یک مانی پدی بیاورم و به آنها می گویم نه، لازم نیست در دفتر من باشید. و جانی یا سارا کوچولو نیاز دارند بیرون بنشینند و والدین اغلب از این موضوع متحیر هستند زیرا فکر می کنند مشکل این بچه است مثل اینکه بچه ام را درست کنم و رویکرد من این است که نمی توانم بچه شما را درست کنم تا زمانی که بتوانم quote unquote شما را حل کنید شما دیگری هستید که راه حل را در اختیار دارید و احتمالاً شما مشکل دارید زیرا فرزندانتان را آنطور که باید دیده شوند نمی بینید و این رویکرد در مورد در آغوش گرفتن فرزندان یا اغوای فرزندانتان نیست. در مورد درک آنچه از شما نیاز دارند، برخی از کودکان به پدر و مادری متفاوت از والدینی که شما می توانید باشید نیاز دارند، بنابراین باید خود را با کسی که فرزندتان نیست وفق دهید، برعکس، بله، این خیلی قابل توجه است که وقتی می گویید بله، خیلی واضح به نظر می رسد. بدانید که چون ما با الگوی خاص خود وارد مسائل می شویم، بله، و واقعاً هیچ چیز نمی تواند شما را برای روح یا شخصیت آن کودک آماده کند، بله، زیرا هر کودک نیز بسیار متفاوت است، اما ما نمی خواهیم آنها متفاوت باشند. ما آن را در خط لب می گوییم اما واقعاً می خواهیم آنها دقیقاً مانند کسانی باشند که به آنها نیاز داریم تا نسخه بهتری از خودمان باشند. آنها می توانند دقیقاً مانند ما یا بهتر از ما باشند اما اگر ما قسمت های ناقص ما را ببینیم نمی توانند مانند اعضای ناقص ما باشند. نقص در آنها وجود دارد، زیرا ما آن را در خود نپذیرفتهایم، نمیتوانیم آن را در فرزندانمان بپذیریم، درست آن روز که من با پدر و مادری بودم که میدانید واقعاً در مدرسه سختی میکشید و در تمام سالهای تحصیلش واقعاً احساس ناکافی میکرد و احساس میکرد شکست خورده است. هرگز واقعاً قبول نکردند که آنها محدود بودند، شما می دانید که ما نمی توانیم در همه چیز خوب باشیم و والدین به نوعی فکر می کنند که فرزندان ما باید در همه چیز بی نقص باشند. کمی از انیشتین کمی از اوباما شما می دانید یک ستاره کوچک راک کمی مادر ترزا ما این تصورات ایده آلیستی را داریم که فرزندانمان باید چه کسانی باشند که کاملاً توهم آمیز است، اما این از خیالات ایده آل خودمان ناشی می شود که چه کسی باید باشیم. قبول نکن که ما محدود هستیم، میدانی که من اولین کسی خواهم بود که به تو میگویم در این و آن محدود هستم و بعد دیگر نیازی ندارم که یک ابرانسان کامل باشم، بنابراین نیازی ندارم که فرزندم باشد. یک انسان فوق العاده کامل به طوری که پدری که هنوز قبول نکرده بود که دانش آموز خوبی نیست نمی تواند فرزندش را بپذیرد همچنین واقعاً آکادمیک نیست، نه هر بچه ای می تواند دراماتیک ورزشی آکادمیک باشد شما می دانید که می دانید و در هر زمینه ای که هستیم توقع از فرزندانمان و دلیل اینکه ما از فرزندانمان محصولات فوق بشری انتظار داریم این است که هنوز محدودیت های خود را نپذیرفته ایم، بنابراین هر آنچه را که در سایه خود کنار زده ایم و سرکوب کرده ایم، اکنون نمی توانیم آن را تحمل کنیم، اگر در فرزندانمان کاملاً ظاهر شود. به زور می رویم تو بدان که آنها را وادار کن تا چیزی غیر از آن چیزی باشند که در خودمان انکار کرده ایم، اما آیا وظیفه ما این نیست که مطمئن شویم آنها بهترین هستند که احتمالاً می توانند باشند بله، اما چه کسی بهترین است. آنها می توانند باشند شما این را بدانید این توهم شما این ضرب المثل را می دانید آه من فقط می خواهم فرزندم با پتانسیل های خود عمل کند یا فقط می خواهم آنها بهترین باشند آیا ما همیشه بهترین کاری را که می توانیم انجام می دهیم مانند آن انجام نمی دهیم لحظه ای مثل اینکه آیا ما عمداً سعی می کنیم مثل الان بهترین نباشیم، فکر می کنم دارم بهترین کاری را که می توانم انجام می دهم انجام می دهم، اما 10 سال بعد می توانم به این مصاحبه نگاه کنم و بروم، می دانید چه حرف احمقانه ای زدید، شفالی دوست داشتید چرا؟ البته این را به این صورت می گویید زیرا ما همیشه در حال رشد هستیم، اما در این لحظه من بهترین کاری را که از دستم بر می آید انجام می دهم و هر والدینی بهترین کاری را که می تواند انجام می دهد و هر بچه ای بهترین کاری را که می تواند انجام می دهد حتی اگر والدین مهربان باشند. شاید تا حدی خوب بگویم در آن لحظه این بهترین کاری است که آنها می توانستند انجام دهند، ما فقط می توانیم با آگاهی که در آن لحظه داریم بهترین کاری را که می توانیم انجام دهیم، بنابراین هیچ پشیمانی وجود ندارد که به عقب نگاه کنیم و بروم وای خدای من، من پنج نفر خیلی وحشتناک بودم سالها پیش یا پنج ساعت پیش، چون ما الان اینجا هستیم، بنابراین باید همیشه تصور کنیم که مردم بهترین کار خود را انجام میدهند، من همیشه فکر میکنم که بچههای ما بهترین تلاش خود را در لحظه انجام میدهند، بنابراین وقتی میگوییم اوه بچه ما این کار را نکرد. بهترین آنها طبق استانداردهای ما مطابق با استانداردهای ما است و این برای بچه ما منصفانه نیست. من همیشه فکر می کنم که فرزندم بهترین کاری را که می تواند انجام می دهد بله مطابق با استانداردهای ما و نقص های ما بله دقیقاً می دانید وای این خیلی قدرتمند است و درست است بنابراین سوال خوب است من فکر می کنم یکی از بینش ها این است که به آنچه می دانی احترام بگذاریم تا آنها را همانطور که هستند ببینیم و قدردانی کنیم که بله و از آن مکان فکر می کنم می توانیم دید سالم تری داشته باشیم یا بیان کنیم که چه چیزی می توانیم می توانید به سمت صحیح بعدی بروید، بنابراین وقتی بپذیرید که فرزند شما در آن لحظه کیست، اکنون بدون مقاومت با آغوش گرفتن با جشن با افتخار، می توانید انتخاب هایی را ایجاد کنید که فقط تحریک نمی شوید، چیزی که والدین باید هنگام تحریک آنها بپرسند چرا من در حال حاضر تحریک می شوم به احتمال زیاد هر شکستی که رخ داده قبلاً رخ داده است مانند درجه بدی که قبلاً انجام شده است مشکل دارو قبلاً در بدن درست است هر چیزی که در حال حاضر با آن عصبانی می شویم قبلاً اتفاق افتاده است ، بنابراین اکنون چه کنیم؟ این را بدانید که با شرم به بچههایمان هشدار میدهیم یا اینکه به سادگی روشن میکنیم که چه کاری میتواند بهتر انجام دهد و سپس ادامه دهیم، بیایید به سمت راست حرکت کنیم، اتفاق بد قبلاً در هر زندگی رخ داده است. از آن می ترسیم، پس حالا چه کار کنیم، پس آیا می خواهیم به فرزندانمان انعطاف پذیری ایجاد تغییر را آموزش دهیم یا می خواهیم به آنها شرم از چیزهایی بدهیم که نمی توانند تغییر دهند، شرم از کارهایی است که قبلا انجام داده اند و نمی توانند. تغییر یا انعطاف پذیری برای چیزهایی است که اکنون می توانند در درون خود تغییر دهند، بله، اوه مرد، این پنهان است، این پنهان است، بسیار قدرتمند است، بنابراین ما با این مراحل کمی به اطراف می پریم، شما در حال حاضر در برخی از این مراحل مشغول هستید اما من میخواهم در مورد این یکی از شما بپرسم، زیرا ساختار جامعه ما به گونهای است که افراد موفق بله یا افرادی را که ظاهر شادی دارند، بله که اغلب اوقات بسیار زیاد است، روی یک پلت فرم نگه میداریم. درست نیست یا سازگار نیست، اما یکی از مراحل پایان دادن به تعقیب شادی و موفقیت است، بله، من فکر می کنم این بزرگترین مرحله در ذهن و روان والدین ما است که ما نیاز داریم تا فرزندانی موفق و شاد تربیت کنیم که حداقل مثل من شاد باشند. من همه این کارها را برای شما انجام می دهم، همه اینها را فدا می کنم، آیا می توانید حداقل خوشحال باشید، بنابراین ما واقعاً در هر دو این موارد غافلگیر می شویم، بنابراین من فقط به هر یک جداگانه می پردازم تا موفقیت دقیقاً همان چیزی است که شما گفتید ما این را تعریف کرده ایم. فانتزی در مورد موفقیت و این واقعاً ثروتمند بودن است، هر وقت از والدین میپرسم میروم خوب موفقیت چیست واقعاً من میروم آیا میدانی راهب در فیلیپین هستید یا اینکه میدانید هنرمندی هستید که خود را در خیابانها پیدا میکنند. از بالی و آنها مانند نه، این موفقیت نیست، بنابراین وقتی ما واقعاً آن را تقطیر می کنیم، فقط پولدار باشید، لطفاً مواظب خود باشید ثروتمند باشید با کد پستی مناسب زندگی کنید با افراد مناسب که موقعیت و تعلق دارند، معاشرت کنید و این چگونه جامعه موفقیت را به درستی تعریف می کند و من می دانم که یک ایده سنتی از موفقیت وجود دارد و توهم یا توهم وجود دارد که موفقیت به معنای چیزی است و ارزش دارد و والدین بلافاصله پس از آن می گویند بله ارزش آن موفقیت شادی است، بنابراین ما به نوعی داریم. شادی را با مفهوم بسیار محدود موفقیت ترکیب کرد و این یک دروغ است من نقل قول بدون نقل قول موفق هستید واقعاً ارزش آن به دست نمی آید شادی از آن ناشی نمی شود که بدانید لحظه ای که به یک کوه می رسیم ما هستیم تلاش برای رسیدن به کوه بعدی و ما نمیخواهیم فرزندانمان را در این ایده محدود از موفقیت غرق کنیم و اگر این کار را انجام دهیم، دائماً به آنها سر میزنیم، دخترم به طور سنتی موفق نخواهد شد. از جهات دیگر موفق بوده ام، بنابراین اگر من به عنوان یک پدر و مادر به تلاش خود ادامه دهم تا سوراخ گرد او را درون خود بگذارم، شما می دانید که با هر میخ مربعی یا هر چیزی که به هر چیزی که وارد شود، من دائماً سرم را به او خواهم زد، بنابراین از همان ابتدا تصمیم گرفتم که آن را گسترش دهم. ایده من از موفقیت و در فرزندپروری آگاهانه به او یاد میدهم که موفقیت باید یک چیز باشد، فقط کودک به جوهره واقعی خود احترام میگذارد و به ایدهاش در مورد اینکه او کیست احترام میگذارد و شکوفا میشود و از آن پایه انتخاب میکند، نه تصور من از اینکه موفقیت چیست. ایده موفقیت اما ایده آنهاست پس فرزندم مثلا اگر دیدم خیلی آکادمیک نیست به او فشار نیاوردم به او گفتم خوب اگر این کت و شلوار قوی شما نیست یا همه دانشگاهیان شما نیستند. کت و شلوار قوی اما شما انگلیسی را دوست دارید یا تاریخ را دوست دارید روی آن تمرکز کنید که بقیه فقط بگذرند، می دانید فقط از آن عبور کنید اما روی چیزی که دوست دارید تمرکز کنید بنابراین از کودکی این درک را در او ایجاد کردم که او باید به آنچه که به طور طبیعی برایش می آید استفاده کند. چه چیزی برای او معتبر است چه چیزی چیزی است که او به طور طبیعی به آن گرایش دارد، بنابراین از سنین جوانی در مقابل بسیاری از والدینی که فرزندان خود را از پزشکی یا حسابداری یا مهندسی می گیرند و سپس بچه 45 ساله متوجه می شود اوه می دانید این چیست؟ من کسی نیستم، بنابراین میخواهیم بچهها را با کاری که انجام میدهند مطابقت دهیم، در مقابل فروختن آنها برای مطابقت دادن با آنها با آنچه که درست انجام میدهند، اما این کار میطلبد همه چیز کار میخواهد، بله، این جامعه ماست، بنابراین برای آن ارزشی ندارد. بله ساختار آن به گونه ای است که برای منحصر به فرد بودن آن شخص ارزش قائل نیست بله و همانطور که شما گفتید مانند موفقیت است، فکر می کنم دوباره تحت پوشش یک چیز مثبت است و آن این است که ما می خواهیم فرزندمان موفق باشد تا او بی خانمان نباشد بله بنابراین هنوز هم مانند ترس رانده شده است، همه اینها ناشی از ترس است و ترس شدید است، یا می دانید که یکی از درجه C است، به این معنی است که خدای من، بچه من یک فروشنده مواد مخدر می شود، مثل جنایتی که به آن می رویم. زندان می رویم به بی خانمانی می رویم پراگ در اوایل بارداری ما می رویم چون فکر می کنم ترس اساسی ما از همه چیزهایی است که می ترسیم به پایان برسیم همانطور که می دانید آنقدر در ما ریشه دوانده است که ما همان عناصر سایه هستیم. از جامعه و من اغلب به والدینم می گویم خوب است اگر فرزند شما به عنوان فروشنده مواد مخدر یا زندانی شود، چه می شود که آیا می توانید آن نتیجه را کاملاً کنترل کنید و نمی توانید پس چرا در ترس از نتیجه نهایی زندگی می کنید اگر این اتفاق بیفتد. درست است منظورم این است که این افراد افراد بدی هستند نه آنها افراد بدبختی هستند یا در شرایطی گرفتار شده اند که شما نمی توانید همه انسان ها را کنترل کنید. به طور تصاعدی، بنابراین ما نمیتوانیم هر رابطهای را با فرزندانمان کنترل کنیم، تنها چیزی که میتوانیم کنترل کنیم، رابطه ما با آنها است که هدف این است و اگر مدام به فرزندانمان بکوبیم که باید چیزی غیر از آنچه هستند باشند، فرزندان ما به زودی خواهند بود. نه تنها احترام خود را نسبت به ما از دست می دهند، بلکه ارتباط خود را با ما قطع می کنند و پیش ما نمی آیند، ما بندر امن آنها نخواهیم بود. من همیشه به والدین می گویم که چرا می خواهید رابطه خود را برای چیزی که ممکن است اتفاق بیفتد اما در آینده رخ ندهد، خراب کنید. در حال حاضر با فرزندان خود و همین الان با آنها ارتباط برقرار کنید و بیایید در مورد شادی صحبت کنیم زیرا وسواس ما برای شاد کردن فرزندانمان واقعاً نه تنها فرزندانمان را نوازش کرده و فرزندانمان را بیش از حد اغوا کرده است بلکه آنها را نیز دیوانه کرده ایم. اجازه نداریم احساسات واقعی خود را بیان کنند زیرا ما می خواهیم آنها خوشحال باشند. حدس می زنیم که انسان ها چه چیزی برای شاد بودن طراحی نشده اند با لبخندی که همیشه روی صورتمان است. من می دانم که ما فقط از طریق درد رشد می کنیم، بنابراین با ربودن درد واقعی طبیعی از فرزندان خود نمی خواهید به آنها درد مصنوعی بدهید، اما اگر کودکی به عنوان مثال با گریه به خانه می آید، به جشن تولد محبوب بچه ها دعوت نشده است، این یک امر واقعی است. تجربه زندگی واقعی شما نمی توانید آنها را از آن غارت کنید، بنابراین اگر آنها گریه می کنند اشکالی ندارد که آنها گریه کنند، این واقعی است اما شما آنها را کتک می زنید واقعی نیست، اکنون شما از کنترل خارج شده اید، این درد مصنوعی است که به آنها می دهید، اما وقتی کودک می رود از طریق تجارب معتبر زندگی مانند جدا شدن یا دوست نداشتن سلولیت آنها، خوب، لازم نیست بروید و آن را از آنها ربوده و سلولیت را از بدن آنها بمکید، بگذارید آنها در مورد آن گریه کنند، اشکالی ندارد که ما قرار نیست همه قسمت ها را دوست داشته باشیم. قرار نیست از بدنمان جدا شویم، هر یک از ما به نوعی جدایی را تجربه کرده ایم، این بخشی از زندگی عادی است، بنابراین وقتی وحشت می کنیم به این دلیل است که احساس می کنیم مسئولیت ما این است که خلق و خوی فرزندانمان احساسات آنها را مدیریت کنیم. نتایج زندگی خود را تجربه می کنیم، ما نمی توانیم آن بار را به دوش بکشیم، زیرا از طریق آن بار، فشار را احساس می کنیم تا این اتفاق بیفتد، سپس چیزهایمان را از دست می دهیم و سپس بچه ما واقعاً احساس بدی پیدا می کند، بنابراین ما در نهایت باعث می شویم که فرزندمان احساس بدی داشته باشد. آرزوی ما برای شاد بودن آنها و این یک دور باطل است، بله، به نظر می رسد، و حتی شما فقط آن را گفتید، می دانید که ما یاد می گیریم مخصوصاً این گونه را که در حال حاضر هستیم، به خوبی از طریق درد یاد می گیریم بله و سعی می کنیم آن را از فرزندانمان ربوده باشیم. یا برای جلوگیری از آن، واضح است که دوباره این است که جامعهای را ایجاد میکند که در آن کودکان ما انعطافپذیری کمتری دارند، بله، و باز هم دادهها نشان میدهند که فقط همین الان به جامعه ما نگاه کنید و تلاش میکنیم تا فرزندانمان را به طور مزمن شاد کنیم، بله، آنها هستند. افسرده تر از همیشه اضطراب بیشتر بله نرخ بالاتر خودکشی همه چیز همه چیز دارد بالا می رود بله چیزی به شدت اشتباه است بله خوب نسل ما می توانم بگویم نسل من من می دانید همه این برنامه ها و این همه تجملات را برای کودکان ایجاد کرده اند که اکنون ما بگو ما می گوییم تنبل هستیم حالا می گوییم که آنها افراط کرده اند اما نسل ما اوبریت ها و اوبرها و این همه تجملات را که می دانید روی صفحه ضربه بزنید و می دانید که جن ظاهر می شود و سپس ما سر بچه هایمان فریاد می زنیم که هستند. میدانی بی انگیزه و تنبل و بدون جاهطلبی خوب درد را از بین بردیم، این فرصت را از آنها گرفتیم تا یاد بگیرند در ایستگاه اتوبوس منتظر بمانند تا ماشین به رستوران برود تا رستوران یک چیز خاص باشد و نه همین الان بیا تو خونه بچه های ما ناراحت میشن چون دستور Uber Eats درست نیست یا راننده Uber Eats خیلی طول میکشه و من به دخترم نگاه میکنم و میرم جدی میگی و اون میره میدونم میدونم میدونم من در زمان شما بزرگ نشدم و در هند بزرگ نشدم چون فقط دوست دارم جیغ بکشم چون بچه های ما خیلی شیفته شده اند اما آنها به چیزهایی که ما به آنها دادیم پاسخ می دهند و سپس تلفن همراه را به آنها می دهیم. ما بر سر آنها فریاد می زنیم که همیشه تلفنی را که با تلفن همراه هستیم، دارند، بنابراین نسل ما باید مسئولیت پذیر باشد، ما والدین باید در مورد نحوه ظاهر شدنمان با بچه هایمان پاسخگو باشیم. بیش از حد و نوشیدن بیش از حد و سیگار کشیدن بیش از حد و بررسی بیش از حد می دانید تمام قدرت ما به عنوان والدین خودمان هستیم و باید آن را جدی بگیریم و سپس خود را از کنترل نتایج فرزندانمان معاف کنیم و نمی توانیم نتایج فرزندانمان را کنترل کنیم. ما فقط میتوانیم نحوه ظاهر شدن با آنها را کنترل کنیم، از طریق مدلسازیمان است که میتوانیم حضور داشته باشیم و به آنها یاد بدهیم که انعطافپذیری نشان دهیم که میتوانیم بدانیم واقعاً به آنها آموزش دهیم که به اعتبارسنجی خارجی وابسته نباشند. آیا آنها یاد میگیرند که به لایکهایی که در اینستاگرام یا تیک تاک میگیرند وابسته نباشند، اگر ما خودمان تحت تأثیر اعتبار خارجی هستیم، درست است که بچههایمان به نحوه لباس پوشیدن ما نگاه میکنند چگونه جراحی میشویم چگونه میفهمیم که چگونه با بدن خود رفتار میکنیم؟ آنها همیشه ما را تماشا می کنند، بنابراین صحبت کردن در مورد آن یک چیز است، بدانید که به دنبال کردن اینستاگرام خود وابسته نباشید یا به آنچه مردم به شما می گویند وابسته نباشید توسط قلدر مورد آزار و اذیت قرار نگیرید، اما اگر ما این کار را نکنیم این درست را روز به روز زندگی کنید، پس چگونه فرزندان ما مدل خواهند کرد که بله شما گفتید مدل بله این مدل است سلامت نشان می دهد بله شما می دانید و بنابراین این برای من بسیار مهم است که فقط می توانم نمونه هایی از چیزها را ببینم بهترین بوده است به جای اینکه کسی به من بگوید که چه کار کنم، به من آموزش می دهد و بنابراین بستری را ایجاد می کند که رفتار را بتوان الگوسازی کرد و تشویق کرد که در فردی که ما سعی نمی کنیم آن را به زور غذا بدهیم یا بین افراد دیگری توزیع کنیم، پسرم جردن اینجا در استودیو است. من هرگز به او نگفتم که در تناسب اندام کار کند، درست می دانید که او فقط در محیطی است که چیزی را مدل شده می بیند و از دیدگاه خودش عشق به آن پیدا کرده است و من نمی توانم او را مجبور کنم که کارها را به روشی انجام دهد. که من میخواهم کارها را انجام دهم و همچنین به او اجازه میدهم تا فضا و فرصت آزمایش را انجام دهد تا اشتباه کند یا اگر این کار برای او در یک دهه درست نشد ترک کند، او میتواند درست را ترک کند، بنابراین ما فقط تأثیر داریم و تأثیر فقط از آن ناشی میشود. ارتباط اکنون پارادایم سنتی والدین می گوید ما کنترل داریم و این چیزی است که من در فرزندپروری آگاهانه رد می کنم، ما کنترل نداریم، ما به سختی بر زندگی خود کنترل داریم، بنابراین تنها چیزی که می توانیم بر روی این افراد زیبا که آنها را فرزندانمان می نامیم داشته باشیم این است. تحت تأثیر ما قرار میگیرند، اما اگر بخواهیم به آنها احترام بگذاریم تا درست با آنها ارتباط برقرار کنیم، نمیتوانیم به آنها برخورد کنیم. کنترل یک انسان دیگر فقط زمانی کار می کند که آنها بسیار درمانده باشند، بسیار جوان هستند، بسیار بسیار در اختیار شما هستند، اما پایدار نیست، در نهایت نتیجه معکوس خواهد داشت، بله، این چیز جالب در مورد انسان ها وجود دارد که ما دوست نداریم به ما بگویند چه کار کنیم. بله و این چیز خوبی است و ما در نهایت شورش خواهیم کرد بله یا می دانید در فرهنگ های بسیار سرکوبگر مردم ممکن است ظاهراً شورش نکنند اما در درون خود شورش را اصلاح می کنند تا عقب نشینی کنند و افسرده شوند و خشم و عصبانیت را به درون برگردانند. آنها بیش از حد می خورند، بیش از حد می نوشند، آنها خشم را به نوعی سرکوب می کنند و این بسیار ناسالم است، بله، شما این اصطلاح را قبلاً گفتید و من فکر می کنم این یکی از مهم ترین خوراکی های امروز است و شما می دانید که چگونه همه افراد انسانی که همیشه وجود داشته است یا هر کسی که وجود خواهد داشت کاملا منحصر به فرد است. یا چگونه می توانیم جوهر را در کودک خود به خوبی ببینیم، اگر توجه داشته باشیم که هر کودکی با چنین خلق و خوی منحصر به فردی می آید، شما آن را با فرزندان خود یکی از سمت راست می بینید که هر کدام چنین طرح منحصر به فردی دارند، اما ما باید هزینه کنیم. ما باید واقعاً به فلسفه خود توجه کنیم و مأموریت ما باید این باشد که من قصد ندارم این جوهر را دستکاری کنم ، مطمئن باشید که این ذات نیاز به هدایت دارد و نیاز به رشد و شکوفایی دارد و ما در این جهان با قوانین و قوانین زندگی می کنیم ، اما در بیشتر موارد به عنوان مثال، اگر فرزند من یک بچه خجالتی و منزوی رویاپرداز باشد، به او اجازه خواهم داد که قدرت فوقالعاده را در آن ببینم یا اگر بچهای دارم که واقعاً فوقالعاده پرهیاهو و فوقالعاده بیش فعال است و میدانید در حال انفجار است. در همه جا من ابرقدرت را در این می بینم که سعی می کنم فرزندم را تا حد امکان به آن ذات نزدیک کنم. مثل 24 لبخند بزن 7. بنابراین فکر کردم که بچه من مثل من خواهد بود، یک بچه خوش بین و خوش بین خواهد بود و یک جورهایی سخت بود و یادم می آید در جشن تولد دو سالگی اش، عکاس پیش من آمد و گفت خیلی متاسفم که میدونی نتونستم لبخند بزنمش و ناراحت شدم انگار نه تو برو سعی کن لبخند بزنه روی سرت بایستی برو کت و شلوار دلقکتو بگیر نه من همه اینا رو نگفتم اما در ذهنم اینطور فکر می کردم که تو برو کار خودت را انجام بدهی اما من خیلی ناراحت شدم چون بچه خندان را می خواستم که همیشه خوشحال باشد زیرا بعد از آن احساس خوبی نسبت به خودم داشتم و موفق بودم بنابراین یک دیالوگ کامل را در ذهنم به یاد می آورم و به همین دلیل است که من واقعاً مجبور شدم کل پارادایم خود را تغییر دهم زیرا متوجه شدم که شما در سال های اولیه فرزندانم می دانید که او آن بچه ای نیست که قرار است یک مینی من باشد و اگر لبخند نزند لبخند نمی زند. من مجبور شدم خودم را از خودم دور کنم و واقعاً از خودم بپرسم آیا میخواهی بپذیری که این بچه کیست، جشن تولدش است، چهرهاش است و این دهان اوست که میتواند انتخاب کند که لبخند بزند یا نه، اما من مجبور شدم واقعاً نفسم را رام کنم زیرا من نفس گفت: بچه ها باید لبخند بزنند او باید سپاسگزار باشد او باید شاد باشد ما همه تلاش کرده ایم که برای او اینجا باشیم چگونه جرات نمی کند در عکسش لبخند بزند بنابراین منیت من دیوانه می شود اما اینگونه شروع به پرورش این آگاهی کردم که آنها چه کسی هستند که باید باشند به طور طبیعی شما نمی خواهید فرزند خود را از روح آنها ربوده باشید، بنابراین روح فرزند من روحیه ای بود که خندان نبود. است و حتی امروز می دانید که شکلک او در تلفن من یک جوجه تیغی است، زیرا من او را به همین دلیل دوست دارم، او به من خیلی چیزها را یاد داده است، او به من می گوید که من بزرگترین هلهله هستم درست است او یک خارپشت است، قدرت فوق العاده ای که در یک جوجه تیغی بودن او وجود دارد شما می دانید که او همان چیزی است که هست و او عقب نشینی نمی کند و من اکنون ارزش آن را می بینم و به والدین می آموزم که توجه کنند فرزند شما به طور واقعی چه کسی است زیرا هر چه زیبایی آن را بیشتر ببینید هرچه کودک شما کمتر مجبور به استفاده از ماسک باشد تا شما را راضی کند یا دنیا را راضی نگه دارد، کودک شما ماسک های کمتری می پوشد، بدنش بیشتر است، به این معنی که او به خود متصل است، به این معنی که از غذا برای پیدا کردن ارتباط استفاده نمی کند. آنها برای پیدا کردن ارتباط از الکل یا مواد مخدر یا روابط ناکارآمد استفاده نمی کنند زیرا آنها قبلاً در خانه هستند آنها در خانه خود هستند. برای جلب توجه یا تحسین یا تایید به این دلیل که آنها آن را در حالت طبیعی خود قرار میدهند، بنابراین شما از سالها درمان از بسیاری از اختلالات صرفهجویی خواهید کرد، اگر به سادگی وارد شوید و متوجه شوید که چه کسی درست است. از احترام شما به خودتان و اینکه ذات فرزندتان کیست ناشی میشود و در این کتاب من انواع اصلی اسانسها را توضیح میدهم که بچه شما اینطور است یا بچه شما آنطور است، بنابراین میتوانید تشخیص دهید که ما نمیخواهیم کسی را تایپ کنیم، اما ما هر بچهای را. نوعی با یک الگو ارائه می شود که می دانید این بچه اینگونه است و اوه این بچه از همان ابتدا راحت بود اوه این می شود که این بچه از همان ابتدا یک مارک آتش بود والدین چنین صحبت می کنند اما ما نمی توانیم استفاده کنیم به عنوان قضاوتی باید از آن به عنوان پورتالی برای جشن استفاده کنیم، شما کودک خود را قضاوت نمی کنید، جشن می گیرید که فرزند شما کیست و قدرت فوق العاده ای را پیدا می کنید که وظیفه والدین است، زیرا کودک آماده است همان چیزی باشد که هستند، خوشحال هستند که انجام نداده اند. باید جشن تولدی برگزار کنید که در آن عکاسی روی شما بود، بنابراین آنها می خواهند خودشان باشند، اما متأسفانه ما آنها را کبوتر می کنیم تا کسانی باشند که جامعه به ما آموزش داده است. این به وضوح در کتاب این است که فرزندان ما واقعاً معلمان خارقالعادهای هستند، بله، و بسیاری از اوقات آنها به ما از طریق روش بیزمانی آموزش میدهند که از طریق درد بله است و به ما فرصتی برای رشد و تکامل و خلاقیت میدهد. بسیار شبیه شادابی و شادی در آن است، اما ما ناخودآگاه فکر میکنم نمیخواهیم کار را انجام دهیم، بله، و من همین الان مثال زدم که شما داشتید به اشتراک میگذاشتید که پسر بزرگ من جردن، ما بسیاری از چیزهای مشابه را خندهدار میدانیم، بله درست است. و بنابراین من و او در مورد چیزی که به کوچکترین پسرم نگاه خواهیم کرد، جردن 22 ساله است. و بنابراین داشتن این نوع تفاوت در حس شوخ طبعی ما به عنوان مثال با پسر کوچکترم کاری که انجام می شود به من این امکان را می دهد که در نحوه ارتباط با او از طریق طنز خلاق باشم و تجزیه و تحلیل و درک کنم که چه چیزی برای او خنده دار است. درست است و دقیقاً در پالت من آورده شده است، بنابراین شما مجبور شدید آن را گسترش دهید، ببینید اولین واکنش اولیه شما این بود که هی، بهتر است وارد تیم ما شوید، اما بعد این کار را به روش دیگری انجام دادید، مثل اینکه نه من باید به تیم او بروم. بروید و بفهمید او کیست و راهی برای ارتباط پیدا کنید و از این طریق به درستی رشد کردید، باید راه های دیگری را یاد می گرفتید تا طنز را خوشایند یا خنده دار بدانید یا به تیم او رفتید و این اشتباهی است که ما به عنوان والدین مرتکب می شویم و می خواهیم بچه ها متناسب باشند. مدل ما به جای عبور از روی پل به مدل آنها و اجازه دهید به شما بگویم که وقتی از روی پل عبور می کنید و زیبایی را در وجود آنها پیدا می کنید و با آنها ارتباط برقرار می کنید و به آنها اجازه می دهید احساس کنند که آنها نیستند، بنابراین شما را خوشحال می کنند. بچه با احساس لیاقت بزرگ میشود، میدانید که آفت شماره یک همه اختلالات خوردن، تمام اعتیاد به مواد، احساس بی لیاقتی است، بنابراین ریشه این بیلیاقتی در اولین روابط از کجا شروع میشود، بنابراین با دیدن والدین کودک شروع میشود. به همان اندازه که نقاب نمی زنند نه اینکه موفق هستند یا دلقک یا کمدین یا خوشحال کننده هستند نه من تو را می بینم تو معلم من هستی تصور کن اگر هر بچه ای با پدر و مادری بزرگ شود که به آنها بگوید تو معلم من هستی من تو را می بینم و سپس من معلم شما هستم، شما می دانید که ما هر دو معلم یکدیگر هستیم. نظری نداشته باش، اما وقتی بزرگ شدی شورشی باش، رهبر باش، شرکتی را میشناسی که ابرقدرت را میشناسی، اما در خانه همان کاری را که من میگویم انجام بده، میدانی که مسخره است، ما نمیتوانیم بچهها را یکطرفه بزرگ کنیم. از آنها انتظار داریم کاملاً به گونه ای دیگر بزرگ شوند و من فکر می کنم که وظیفه ما چیزی است که ما فکر می کنیم این نوع برنامه ریزی اجتماعی این است که ما اینجا هستیم تا از فرزندمان محافظت کنیم و فرزندمان را نجات دهیم، بله، و شما در مورد این به عنوان یکی از گام هایی برای دور انداختن صحبت کنید. عقده ناجی بله، ما نمی توانیم فرزندانمان را از دنیا و تجربیات زندگی آنها نجات دهیم، ما به سختی می توانیم بدانیم که آنها می دانند که من پدر و مادری دارم که به سمت من می آیند و گریه می کنند، اوه بچه من از تخت پایین آمد یا بچه من به خودش آسیب زد و من همانجا بودم یا در ورزشگاه جنگلی در پارک و من همیشه به والدین میگویم خوب این زندگی است، حالا ما باید چه کار کنیم، من به والدین کمک میکنم احساس گناهشان را برطرف کنند، زیرا احساس بدی دارند، اما ما این فانتزی نابجا داریم که میتوانیم آنها را از زندگی نجات دهیم. زندگی زندگی زندگی زندگی باشد زندگی سرزنده باشید شما می دانید و زندگی زندگی باشد ما نمی توانیم این هیچ مصونیتی وجود ندارد آنها در این دنیا هستند بنابراین اگر این بچه را به دنیا بیاورید می دانید قبل از آوردن بچه خوب فکر کنید اما یک بار بچه اینجاست آنها با قلدر کلاس ملاقات خواهند کرد که احتمالاً در برخی مواقع به آنها می گویند چاق یا زشت احمق یا در برخی نسخه ها آنها را به مهمانی دعوت نمی کنند و قلبشان شکسته می شود یا از کار اخراج می شوند یا به خاطرش نمی گیرند. شغلی که ممکن است اضافه وزن داشته باشند، ممکن است با مواد مخدر مشکل داشته باشند، این زندگی است، بنابراین شما اینجا نیستید تا آنها را نجات دهید و چرا شنیدن این موضوع برای والدین مهم است زیرا در خیال ما از نجات دهنده بودن ما در واقع می دانید که سر آنها فریاد می زنید. بیش از حد بر سر آنها فریاد بزنید و بیش از حد از آنها محافظت کنید در مقابل برقراری ارتباط با آنها به آنها آموزش دهید و آنها را به درستی راهنمایی کنید اگر این اتفاق بیفتد، می توانید این کار را انجام دهید، اما ما نمی توانیم هر موقعیت قابل پیش بینی در آینده را در مورد فرزندانمان تصور کنیم و باید با آنها زندگی کنیم. بهترین چیزی که می توانیم به آنها بگوییم این است که مهم نیست شما چه چیزی را پشت سر دارید و به عنوان پشتیبان آن من از شما حمایت کردم، این تنها چیزی است که باید به آنها بگوییم این است که مهم نیست که من از شما چه چیزی را دریافت کرده ام، اما نمی توانم از شما محافظت کنم. ممکن است در آن موقعیت توسط پلیس تحت تعقیب قرار بگیرید، ممکن است مورد تبعیض نژادی قرار بگیرید، اما اگر این اتفاق بیفتد و ممکن است اتفاق بیفتد، من از شما حمایت خواهم کرد، اما نمی توانم همه افراد نژادپرست را از بین ببرم، نمی توانم تمام روابط وحشتناک را از زندگی شما حذف کنم. معلم بدی را که سر شما فریاد میزند من نمیتوانم درست باشد، این اتفاق میافتد، دوست دارم شما این کار را با گفتن مصونیت شروع کردید بله درست است و در واقع نحوه ایجاد مصونیت در معرض قرار گرفتن است، دقیقاً شما میدانید، اما ما به آن فکر نمیکنیم. از نظر روانشناختی، ما فقط به روشی بسیار ملموس به آن فکر می کنیم، بله، اما از نظر روانشناختی حتی درست تر است و ذهن ما بسیار قدرتمند است و قادر است از ما پردازش کند و اساساً از ما دفاع کند نه اینکه بخواهیم کودکمان را معلول کنیم یا ناجی او باشیم. آنها با احساس خود بله احساس ارزشمندی بله ناتوانی در پردازش چیزها و درک دیدگاه های دیگر کاملاً می دانید و ما ناخودآگاه این کار را انجام می دهیم، قصد نداریم تا حدی از فرزندانمان محافظت کنیم که آنها را در آغوش بگیریم، اما اینجاست که آگاهی وارد می شود ما باید بدانیم که زندگی چگونه به فرزندانمان یاد می دهد که چگونه انعطاف پذیر باشند، پس وقتی معلم به جای رفتن به بچه ات قلدری می کند چطور این اتفاق افتاد چطور جرات کرد این اتفاق بیفتد که فرزند من آسیب دیده است به بچه خود بیاموز و وای و تو اینجا ایستاده ای زنده ای و تو خوبی و ما می توانیم در مورد آن صحبت کنیم و می توانیم با هم برویم و با معلم صحبت کنیم، به آنها نشان می دهیم که آنها زنده می مانند هر لحظه نگاهشان را به آنها نشان می دهیم و هیچ اتفاقی برای شما نیفتاده است شما خوب هستید مادر هنوز دوست دارد شما یا بابا شما هنوز شما را دوست دارید، شما هنوز مشکلی ندارید، شما خودتان را دوست دارید و ما لحظه به لحظه به آنها یاد می دهیم که اتفاقات نباید بیفتند، بلکه وقتی اتفاق می افتد ما خوب هستیم، بنابراین هر فرصتی می تواند به طلا تبدیل شود، همان جایی که مانند کیمیاگران نیاز داریم. به فرزندانمان بیاموزیم که با زندگی درست کیمیاگر باشند، مثلاً وقتی بچه های ما 15 16 سال دارند، بسیاری از والدین حق منع رفت و آمد دارند و من نظر دیگری دارم، می گویم منع رفت و آمد نداشته باشید شما بدانید بگذارید والدین دیگر با فرزندانشان منع رفت و آمد داشته باشند و سپس وقتی بچهها به خانه میروند، بچه شما وقتی بچهاش به خانه میآید، چرا نباید منع رفت و آمد داشته باشد زیرا اجازه دهید بچه خودش بفهمد که میدانید این برای من خوب نیست، من روز بعد سردرد دارم، زیرا آنها میخواهند به کالج بروید و وقتی آنها در دانشگاه هستند، منع رفت و آمد ندارید، بنابراین تا 15 16 سالگی می خواهید فرزندتان واقعاً شروع به آزمایش زندگی خود کند، اما آن وقت است که والدین به جای اینکه آنها را آماده کنند و ایجاد کنند سختگیرترین آنها می شوند. فرصتی برای فرزند شما برای اینکه بچه شما یک یا دو کلاس را خراب کند تا بعداً بیدار شود تا ببیند احساس خستگی یا خستگی دارد زیرا این اتفاق در دانشگاه رخ می دهد ، مثل اینکه در حال آمدن است ، اما چه زمانی آنها را برای این درست آماده کنیم بنابراین من هیچ وقت برای بچه شماره یکم منع رفت و آمد نداشتم، ما هرگز با هم دعوا نکردیم، زیرا او به درستی یاد گرفت هیچ مقررات منع رفت و آمدی وجود نداشت و اینکه آیا آن را خوب یاد گرفته بود یا نه، این به بدن او بستگی داشت که متابولیسم کند و با کنترل مصنوعی بر فرزندانمان یاد بگیرد. ما در واقع همانطور که شما گفتید انعطاف پذیری یا مصونیت آنها را ایجاد نکنیم تا همه چیز را خود به خود بفهمند، بنابراین این یک مقاومت است که می دانید زیرا من این را می بینم زیرا من فقط از طریق چشمان والدین دیگر فکر می کنم. همچنین این یک چیز تلقین شده فرهنگی است که می دانید برای ایمنی فرزندانمان است و این نکته قابل توجه در مورد کتاب شما این است که به ما امکان می دهد چیزها را از دریچه ای متفاوت ببینیم و همچنین اینکه هر کودک منحصر به فرد است بله و اینکه چگونه فرزندپروری شما نیز باید منحصر به فرد باشد و بنابراین زمینه ای برای همه اینها وجود دارد، اما مهم ترین چیز این است که ما در برابر آن باز باشیم، بله، بنابراین حتی اگر احساس می کنم در برابر باز بودن چیزی مقاومت می کنم، اما اینجا همان چیزی است، پس بیایید فقط مقاومت در برابر مقررات منع آمد و شد را درست بگیریم، با منع آمد و شد شروع نکنیم، بیایید ببینیم چه زمانی به طور طبیعی به خانه میآیند، فرزندم هرگز بعد از نیمهشب به خانه نیامد، همیشه با آزادی کامل برای بازگشت به خانه در هر زمانی که بچهها احمق نیستند، درست است که ما بنابراین بیش از اینکه آنها را والدینشان کنیم که ما واقعاً شروع به فکر کردن می کنیم که آنها نمی توانند زندگی خود را اداره کنند. من دارم صحبت می کنم 15 16. درست است اگر واقعاً یک بچه احمق را می شناسید که در ساعت پنج به خانه می آید ، ما مشکل داریم، اما اگر شما بدانید که بچه شما عاقل است بچه شما احمق نیست بچه شما در 15 16 سالگی شما او را درست بزرگ کرده اید آنها ناگهان احمق نمی شوند و اگر آنها واقعاً محدودیت ها را آزمایش می کنند ، همانطور که شما گفتید خوب است ، پس ما شرایطی داریم اما این یک اندازه نیست، اوه 15 ساله باید یک منع رفت و آمد داشته باشد صبر کنید و ببینید که آیا ما باید منع رفت و آمد داشته باشیم شاید فرزند شما شگفت انگیز است و خودش به خانه می آید، بنابراین قوانین مصنوعی ایجاد نکنید فقط به این دلیل این همان چیزی است که من میگویم، اما اینجا میآید جایی که دوباره کار میگیرد، آگاهی میطلبد، توجه درست را میطلبد و همچنین شما یکی از چیزهایی را میدانید که من باید به جایی میرسیدم که درک درستی از آن داشته باشم. دنیایی که ما در آن وجود داریم، بله و نمیتوانیم حباب بسازیم، مثل این که آیا میدانی دربارهی پسری در حباب پلاستیکی وجود دارد، مثل جان تراولتا است، این یک فیلم قدیمی است، خوب دههها پیش، پس این او در داخل آن زندگی میکند. این حباب درست است، اما در واقع فرزندان ما چه بخواهیم چه نخواهیم در جامعه زندگی خواهند کرد، چه قدر جامعه را بدانیم که چگونه ساخته شده است یا نه، و یکی از چیزهایی است که در حال حاضر اکثر رژیم غذایی ما را می دانید گونهای در جامعه ما غذاهای فوقالعاده فرآوریشده هستند، بله، بنابراین من میدانم که این اکثریت است، بله، بنابراین تلاش برای پناه دادن به فرزندم از آن آره و وانمود کردن به اینکه او قرار نیست در معرض آن چیزها قرار بگیرد واقعاً برای من نادان است. و بنابراین کاری که من می توانم انجام دهم این است که ما در خانواده خود یک فرهنگ کلی در مورد غذاهایی که می خوریم داریم زیرا این همان کاری است که ما انجام می دهیم بله، اما همچنین من آگاه هستم و هرگز به آنها نگفته ام که این غذاها را نخورند. درست است اگر آنها قرار است در مدرسه باشند و جشن تولدی وجود داشته باشد، شما می دانید در مقابل چون پدر و مادری وجود دارند و من آن را دیده ام، ممکن است در آن شرکت کرده باشم، شما می دانید سال ها پیش، اما درست می دانید که کیک کوچک خودشان را آورده اند. این یک کیک کوچک بدون طعم بدون گلوتن و بدون طعم و مزه هر کیک کوچک درست و نامرئی است و بچه های دیگر در حال خوردن یک کیک کوچک معمولی هستند، البته آنها چیزهای رژیمی هستند، بله، اما به طور کلی فقط به دلیل زندگی از طریق لنز Fair ما و اینکه نمیخواهیم فرزندمان در کاری که جامعه انجام میدهد شرکت کند، بازخورد درست دریافت میکند، اگر رژیم غذایی آنها عمدتاً غذای واقعی باشد و آن چیزی را داشته باشند، احساس میکنند که احساس متفاوتی خواهند داشت، ممکن است احساس کنند که آنها دوست ندارم که به احتمال زیاد این اتفاق درست میافتد و من دیدهام که بچههایم این را تجربه میکنند و آنها خودشان را به درستی تنظیم میکنند، زیرا میدانند احساس خوب و داشتن بیش از حد از این چیزهای دیگر چگونه است. احساس خوبی ندارم درست است، بنابراین ما نمی گوییم که آموزش ندهیم و هر روز به فرزندانمان روشنگری نکنیم، من برای دخترم وقتی واقعا سالم غذا می خورم، عکسی از آنچه می خورم می فرستم، این تنها کاری است که من انجام می دهم، او می داند چرا من فرستادن درست فقط برای نشان دادن ظاهرش به او احساس انرژی زیادی می کنم زیرا این چیزی است که من هر روز می خورم و این شکلی است که مامان اینطوری غذا می خورد، بنابراین من همیشه سعی می کنم او را در مسیر درست قرار دهم اما می دانم که او فقط زمانی می تواند به آنجا برسد که او کاملاً آماده باشد، به خصوص زمانی که آنها در حال بزرگ شدن هستند، شما می دانید که در 15 سالگی پس از آن باید فرزند خود را به آزمایش خود رها کنید تا آنچه برای آنها خوب است و به تنهایی به آن برسید زیرا این حق پایدار است. بنابراین میتوانیم آشکار کنیم، میتوانیم تأکید کنیم، اما نمیتوانیم فرزندانمان را مجبور کنیم و نمیتوانیم با عشق خود آنها را به گناه بیاندازیم. گام و دوباره 20 مرحله در کتاب وجود دارد یکی از آنها این است که دو چشم خود را کشف کنید آه که عمیق است اکنون شما کمی عمیق می شوید پس بیایید عمیق شویم من دوست دارم می خواهم عمیق شوم بنابراین آنها سه مرحله هستند مرحله اول همه چیز در مورد تغییر طرز فکر و ما تا به حال در مورد آن صحبت کرده ایم که مرحله دوم در مورد شکستن الگوهای ناکارآمد شماست، بنابراین اگر فقط در مورد خود به عنوان موجودات روانی صحبت می کنیم، دو چشم به کودک درونی شما و خود فریبنده شما اشاره دارد. درست است که هیچ کودک درونی واقعی در درون ما زندگی نمی کند، این یک موجود روانی است ما کودک درونی را ایجاد کردیم که در ترس زندگی می کند که نیاز به عشق دارد و نیاز به تایید دارد اگر کودک درون می تواند صحبت کند، می گفت آیا من ارزش دارم آیا می بینی من را دوست دارم انجام دهم من متعلق به این است که گریه کودک درون بسیاری از ما یک کودک درونی ایجاد کردیم، زیرا به اندازه کافی توسط والدینمان دیده نشدیم، ما به اندازه کافی معتبر نبودیم، به اندازه کافی احساس تایید نکردیم، بنابراین این گرسنگی را در درون خود داریم و در اصطلاحات روانشناختی من آن را کودک درون می نامم و چون آن کودک درون عشقی را که نیاز داشت یا ارزشی را که نیاز داشت دریافت نکرد، آن را از طریق یک پروکسی دریافت کرد خود جانشین و خود جانشین همان خود کاذب است. ایگوی فریبکار، ما همه به عنوان سلول های فریبکار در اطراف خود راه می رویم نه سلول های اصیل خود، زیرا همه ما تلاش می کنیم عشق و اعتبار مورد نیاز خود را به دست آوریم، اما فکر می کنیم فقط از طریق این خود فریبکار می توانیم آن را به دست آوریم، به عنوان مثال، ایگوی فریبنده من است. دختر خوب من قبلاً یک دختر فوق العاده خوب بودم که فوق العاده موفق عمل می کرد بسیاری از دختران اینگونه بزرگ شدند و همه را نجات دادند مشکلات همه را حل کردند زیرا تأیید زیادی برای آن داشتم اما اکنون به عنوان یک بزرگسال باعث خرابکاری من می شود و باعث به هم خوردن من می شود. از من دزدیده شدهام، شما میدانید به او دروغ گفتهاید و همه اینها به این دلیل است که میخواستم خوب باشم در مقابل واقعی باشم، مثل اینکه اگر در شخصیت بد واقعی خودم بودم، مثل نه، مردم را که دروغ میگویند و تقلب میکنند میگرفتم، اما چون من آنقدر در حال خوشایندم بودم که به پای خودم شلیک کردم، بنابراین کودک درونی این سلولهای دروغین را ایجاد میکند که در کودکی کار میکنند و ما را وادار میکنند از دوران کودکی زنده بمانیم. ما می ترسیم خود واقعی خود باشیم، اما وقتی بزرگ شدیم به نوعی ما را می سوزاند و به دردسر می افتیم، می دانید که ما را در یک نوع مشکل قرار می دهد و این بیداری ماست. فرصتی برای بیدار شدن و سپس من در مورد چشم سوم در کتاب صحبت می کنم که به آن می گویند چشم سوم خود را مانند چشم سوم فعال کنید که خود بصیر شما خود بزرگسال شما است و این واقعاً سفر بیداری است تا بفهمید شما یک کودک درونی دارید تا ببیند چگونه شما کودک درون را با ایجاد این منی فریبنده و سپس بیداری به خود بینشگر یا خود بزرگسال خود جبران کردهایم، بنابراین مرحله دوم این کتاب نقشه والدین در واقع مسیر و جاده هر انسان به سوی بیداری است، بله و این بسیار شگفتانگیز است زیرا ما این کار را انجام نمیدهیم. ارزش این را که تو دختر خوبی هستی، درست است که آن شخص نه تنها ارزشی ندارد، اما بدون اینکه تو از آن چیزها عبور کنی تا به نوعی بله را دوباره تنظیم کنی و هوش را با آن توسعه بدهی، زیرا توانایی شما برای شما میداند که دیگران را الهام میبخشد. خدمت به آموزش همه چیزهایی که ارزشمند هستند، اما در جایی که آن را قرار میدهید هوشمندانه عمل کنید، در مقابل فقط اسپری کردن آن به همه درست است که باید داشته باشید، باید مانند دختر خوب یا هر چیز دیگری که یک بخش خوب دارد، شفقت داشته باشید. اما ما باید خرد هم داشته باشیم بله باید بصیرت داشته باشیم، اکنون باید حق مذکر را با حق زنانه داشته باشیم، بنابراین در همه افراد برخی افراد جنبه بیش از حد مردانه را در نقاب نفس خود دارند و سپس آنها باید جنبه زنانه را توسعه دهند، بنابراین ما "همیشه متوجه میشویم که چگونه آن را بیش از حد جبران میکنیم، این یک غرامت بیش از حد است، مثل اینکه من طبیعتاً یک فرد خوشایند هستم، اما من با این دختر خوب Uber بودن بیش از حد جبران کردم تا حدی که خودپسند باشم، بنابراین سالم نیست، بنابراین این غرامت بیش از حد است. شما می دانید که یک معتاد به سوء مصرف مواد میل بیش از حدی برای دریافت تاییدیه دارد، آنها این کار را فقط با غرق کردن خود انجام می دهند، زیرا آنها بسیار می ترسند خود واقعی خود باشند، بنابراین همه ما سعی می کنیم دیده شویم. این روشهای واقعاً ناکارآمد دیده شدن را توسعه دادهاید، میدانید منظورم این است که اگر به رسانههای اجتماعی نگاه کنید، تمام این تصاویر بیشجنسگرایانهای که همه در تصویری از خودشان هستند و بیداری معنوی مربوط به سوزاندن نسخه تصویری از خودمان و وارد شدن به خود طبیعی واقعی و معمولی است. بدون تصویر هیچ تصویری بدون تصویر نمایش داده نمی شود، امروز چه سخت است، مخصوصاً خدای من، اما ما فرزندانمان را از تصویر خود تربیت می کنیم، بنابراین آنها را نیز به یک تصویر تبدیل می کنیم تا فرزندانمان را از خود واقعی آنها جدا کنیم. بچه های ما اکنون تصویری دارند، بنابراین در این کتاب من در مورد شناخت خود من صحبت می کنم، اما جهنم اکنون شما باید خود منیت کودک خود را بشناسید، بنابراین وقتی فرزند شما در را می کوبد و بر سر شما فریاد می زند، اکنون در منیت جنگنده خود هستند و زیبایی این کتاب این است که وقتی خودت را تشخیص می دهی، بعد بچه ات را در منیتش می بینی و به جای فریاد زدن سر بچه ات وقتی خودشیفته است، حالا دلسوزی می کنی و می روی وای من این کار را کردم که الان بچه ام را تحریک کردم. آنها یک منیت هستند، بنابراین چقدر شگفت انگیز است که به جای فریاد زدن بر نفس بچه هایتان یا تغییر روحیه فرزندتان، منیت بچه هایتان را می بینید، حالا شروع به کمک به فرزندتان می کنید تا آنچه را که فرزند درونی اش در وهله اول می خواست، التیام بخشد. مدل دگرگونی درمان شما در مورد این صحبت می کنید و همچنین شکستن این حلقه های ناکارآمد بخشی از روند است، اما اتفاقاً شما تمایلی به چرخش افراد مانند آونگ که به طرف دیگر می چرخد مانند رفتن از یک دختر خوب و بد شدن ، دیده اید. شما در حال واکنش هستید نه در درمان، اما من فکر می کنم هر دختر خوبی باید برای مدت کوتاهی بد شود تا بعد به مرکز بازگردد، این گرایش ماست درست همان جایی که خانه را آتش می زنیم، ما اینطوریم که من هستم انجام شد و ما می خواهیم آن را از بین ببریم، اما این چیزی است که هرگز راه درستی نخواهد بود، زیرا پاسخ این نیست که دختر خوب را بسوزانیم، بلکه ببینیم زیبایی چگونه درد دختر خوب درست است یا پسر بد یا چگونه است. دختر بد درد داشت هر نسخه ای که دارید برای تشخیص درد در زیر نفس برای التیام درد نوسانی در رفتار فقط سطحی است، می دانید امتحان کردن یک ماسک جدید که کار نمی کند باید درد را التیام بخشید، مثلا چرا باید این کار را انجام دهید. من احساس می کنم نیاز دارم که توسط دیگران شایسته دیده شوم، این همان دردی است که ما با آن راه می رویم، لطفاً مرا ببینید، لطفاً به من بگویید که من شایسته هستم این چیزی است که رسانه های اجتماعی به آن اهمیت می دهند، مرا ببینید من را مانند من می بینید که من را دوست دارم درست اگر ما اون زخمی که زیرش هست رو التیام نده کی اهمیت میده که دختر خوب باشی یا پسر بد یا دختر بد، این زخمیه که باید التیام بدی تا دوباره نیاز به نقاب رو از خودت رها کنی. خوب من این را یک بار دیگر می گویم که این کار نتیجه می دهد. بخشی از دلیل اینکه فکر می کنم امروز دشوارتر است این است که ما خیلی غرق شده ایم و شرطی شده ایم که کمتر شما را انجام دهیم. بدانید که قبلاً به آن اشاره کردید که ایجاد این برنامه ها و مواردی از این قبیل بود، بنابراین همه ما احساس خستگی و تنبلی می کنیم، مانند چنین چیزی در جامعه امروز ما وجود دارد، حتی حتی اگر انرژی فکر کردن یا خواندن را داشته باشیم. درست است من و شما در مورد این صحبت میکردیم که چگونه خواندن یک هنر گمشده جدا شوید تا ارتباط درونی از بین برود، بنابراین بله کار میبرد، اما بگذارید قسمت دیگر را به شما بگویم که جایگزین دیگر این ورطه چک کردن در نهایت منجر به بیماری روانی شدیدتر خواهد شد و سپس بیشتر خواهد شد. در درازمدت کار کنید، بله، بله، شما روی الاغ خود نشسته اید و در شبکه های اجتماعی مرور می کنید، به نظر می رسد که کار نمی کنید، اما تلفاتی که سلامت روان شما را تحت تأثیر قرار می دهد آنقدر زیاد است که فکر کردن به آن تقریباً ترسناک است. ما شاهد تاثیرات خودکشی در نوجوانان و جوانان در بالاترین حد خود هستیم. دختران جوانی را میبینیم که در سن 12 و 13 سالگی میشناسید که بسیاری از رفتارهای تنفرآمیز خود را انجام میدهند، رفتارهای خودآزاری. در ژاپن بیشتر و بیشتر بازیهای ویدیویی خشونتآمیز تهاجمی را انجام میدهند. این پدیده به نام hakikamori بیش از یک میلیون، شاید یک میلیون نقطه، پنج پسر نوجوان در انزوا در حال انجام بازیهای ویدیویی حبس میشوند، شما نمیتوانید آنها را از بازیهای ویدیویی خود حذف کنید، بنابراین این یک روند رو به افزایش است. به نظر می رسد کار کمتری است، اوه وای همه را سرد می کنند، اوه نه، تخریب های زیادی در سطح عاطفی و روانی اتفاق می افتد، بله، در اینجا، زیرا رفتن به آن چیزها آسان تر است، اما برآورده نمی شود، می دانید که متفاوت است، ممکن است دوباره مانند یک احساس موقتی مانند لذت بله، اما ما شروع به حفر چنین چاله عمیقی می کنیم و شکافی در تحقق واقعی و احساس ارزش و ارتباط با واقعیت وجود دارد، مانند غذایی است که می توانید به رستوران فست فود بروید و یک همبرگر را با یک دلار برای خود انتخاب کنید. فوراً غذای فوری را دریافت کنید اما و خرد کردن سالاد کار بسیار خوبی است، اما در دراز مدت چه چیزی برای شما و برای خلق و خوی شما برای سطح انرژی شما بهتر خواهد بود. برای صحبت کمی در مورد مرحله سوم خوب است و دوباره همه باید یک نسخه از این کتاب را بردارند لطفاً این کتاب را تهیه کنید. برای سالها در الگوی نمایش سلامت، زیرا من فکر میکنم که بخشی از نوع تکامل سالم ما بهعنوان مردم بهعنوان جامعه، شرایطی را ایجاد میکند که در آن ما فرزندان سالمتری داشته باشیم که بهخوبی خود ارزشگذاری شدهاند و این واقعاً چنین است. فرصتی که در حال حاضر داریم، چنان موهبتی پیش روی خود داریم که دوباره میتوانید آن را به درستی جابهجا کنید و این است که میدانید اشکالی ندارد، اما اگر واقعاً میخواهیم تغییری را ببینیم، باید بدانید و دیدگاههایی را که حمل میکنیم، درست است. در مورد اجازه دادن به مردم برای سالم و شاد بودن و به خوبی در درون خود تطبیق داده شده اند و بنابراین در مرحله سوم شما به نوعی بیشتر در مورد یادگیری کودکان صحبت می کنید. درست است بیایید کمی در مورد آن صحبت کنیم، بنابراین روان بچه ها به چیزی که در مورد آن صحبت کردیم مربوط می شود درک اینکه هر کودکی با ذات خود می آید و من در مورد انواع مختلف بچه هایی صحبت می کنم که می توانید داشته باشید، می توانید یک انفجار بیش فعال داشته باشید، می توانید یک Explorer داشته باشید. شما می توانید یک بچه رویاپرداز داشته باشید، می توانید یک بچه منزوی داشته باشید، خلق و خوی طبیعی فرزندتان چگونه است و چگونه می توانید به عنوان والدین به او اجازه دهید احساس خوبی داشته باشد، اگر خجالتی هستید اشکالی ندارد، اگر نمی توانید بنشینید اشکالی ندارد. روی صندلی من تو را می گیرم، می فهممت، می بینمت، لازم نیست از این بابت احساس بدی داشته باشی، لازم نیست از این بابت احساس خجالت کنی و در واقع این راهی است که خلق و خوی شما قدرت فوق العاده شماست، تصور کنید به شما گفته می شود که بچه مثل من خجالتی هستم مثل اینکه من نیازی ندارم به هر مهمانی بروم چون مامانم به من گفت این قدرت فوق العاده من است درست یک بچه پنج ساله می گوید من نیازی به این ندارم بدانید که من برون گرا باشید. درونگرا تصور میکند که به عنوان یک درونگرا به او گفته میشود که این یک ابرقدرت است، زیرا کل فرهنگ میگوید نه تو باید برونگرا باشی و برونگرا بزرگ هم یک ابرقدرت است، اما میدانی که ما تمایل داریم کودکانمان را همانطور که در موردش صحبت کردهایم کبوتر کنیم. فقط چیزهایی را جشن بگیرید و تشویق کنید که جامعه دوست دارد بچههای پر سر و صدا به بچههای رقابتی دست پیدا کنند، میدانید که بچهام از مسابقات متنفر بود، باید یاد میگرفتم که ببینم به عنوان یک ابرقدرت، او نیازی به رفتن و نشان دادن ندارد وای این ابرقدرتی است که او به آن نیاز ندارد. مدال ها که یک ابرقدرت است اما خود قدیمی من خود من گفت: نه باید بچه رقابتی باشی، این دنیای رقابتی است که دروغ است، پس این چیزی است که بچه های مسلط صحبت می کنند و روان بچه ها همین است و بعد بچه ها صحبت می کنند بچه ها به روش های کاملاً منحصر به فرد صحبت می کنند. مثل ما بیان منطقی نداریم، زیرا مغز آنها هنوز رشد نکرده است، بنابراین اگر درک نکنیم که بچه ها چه چیزی با ما ارتباط برقرار می کنند، نکته ای را که بچه ها از طریق رفتارشان در مورد احساساتشان با ما صحبت می کنند را از دست خواهیم داد، بنابراین رفتار آنها یک پرچم یا پرچم است یا سیگنالی برای احساسات آنها است، بنابراین اغلب میگویم که وقتی رفتار بچهای را دوست ندارید، آن را مانند یک علامت بگیرید، من از مخفف s-i-g-n برای چیزی که درون آن منفی است استفاده میکنم، بنابراین اگر این رفتار را دوست ندارید، رفتار را تحت تأثیر قرار ندهید. این روشی است که بچههای شما میگویند که چیزی در درونشان منفی شده است، این چیزی است که احساسشان به هم ریخته است، بنابراین وقتی در را به هم میزنند و میگویند مادر از تو متنفرم، خیلی راحت است که تحریک میشود و آن را شخصی میدانی که انگار واقعا بچه است. درسته ازت متنفره یادم میاد یه بار بچه ام گفت ازت متنفرم و بعدا احساسی تو رو فهمیدم و گفتم تو واقعا از من متنفری و اون مثل کی بود که گفتم شوخی میکنی سرم فریاد زدی که در از بین رفت لولا و تو گفتی از من متنفری و اون مثل مامانه من فقط خسته بودم و گفتم ازش متنفرم گفتم نه تو گفتی نه گفتی ولی این به من درس بزرگی داد که اوه اینجا من فقط به نفس خودم اهمیت میدم. تو من را دوست داری ما فقط می خواهیم بدانیم که آیا من را دوست داری آیا من به عنوان والدین خوب کار می کنم اما بچه ها اینجا نیستند تا به شما احساس اعتبار کنند فرزند شما اینجا نیست تا کاری را که والدین شما برای شما انجام نداده اند انجام دهد. در اینجا برای تربیت مجدد شما باید خود را مجدداً تربیت کنید تا زمانی که کودک شما حال و هوای بهم ریخته ای دارد و ممکن است آنها را به هم بریزد، بچه ها می توانند واقعاً نفرت انگیز باشند اگر فقط به یاد داشته باشید که این آخرین چیزی است که در مورد شما نیست. ذهن بچه این است که یا به چیزی اعتراض می کنند که می گویید چون از آن متنفرند همانطور که بچه ام به من گفت یا با خودشان و واقعیت خودشان مشکل دارند و شما فضای امن آنها هستید پس اگر فقط به آنها اجازه بدهید در فضای امن رها کنید اما شما فقط خارج می شوید یا فقط آن را می گیرید، شخصاً نمی دانید که آن را غیرشخصی می کنید، واقعاً شما را جدا می کنید، سپس وقتی طوفان تمام شد می توانید برگردید و با آنها ارتباط برقرار کنید، بنابراین رفتار یک پرچم یا یک سیگنال برای آنها باشد. احساسات درونی آن را شخصا نگیرید استاد به معنای چیست از آنها بپرسید یا از خود بپرسید وای چه معنایی می تواند در مورد احساس فرزند من در مورد خودش داشته باشد و درگیر وب نشوید، بنابراین اینها برخی از نکاتی است که من می دانم. در این بخش از کتاب تسلیم شوید، بنابراین بخش سوم کتاب در مورد ایجاد ارتباط آگاهانه است و من استراتژیهای جدی واقعی درباره نحوه همدلی ارائه میدهم که چگونه میتوان نحوه گوش دادن را تایید کرد که چگونه هماهنگسازی کنیم. من از کلمه اختصاری گرم w-a-r-m استفاده می کنم فقط برای اینکه آسان کنم آن را با کلمات اختصاری پر می کنم اما برای شاهد شاهد یک مخفف برای پذیرش اینکه بچه شما کیست یا در حال حاضر چه می کند احترام بگذارید که از یک مکان صادقانه می آیند. بدان که به فرزندت اعتماد کن و سپس آینه کن، اوه، می بینم که تو دوران سختی را سپری می کنی یا چیزی که من می بینم این است که به جای همه چیزهای دیگری که ما از طریق واکنش کور انجام می دهیم، در حال مبارزه باشی مطمئن باشید که مراحل و مکانهای زیادی در سفر والدین وجود دارد، بله، و وقتی اطلاعاتی از این دست را مییابیم و شروع میکنیم به چیزها از دریچهای دیگر نگاه میکنیم، ممکن است یک چیز طبیعی به وجود بیاید، مثل اینکه خیلی دیر شده است، مثل این که این مرحله قبلاً اتفاق افتاده است. به روش خاصی آنها این الگوهای خاص را تنظیم می کنند این حلقه های خاص حلقه های ناکارآمد برای من خیلی دیر است درست است فرزند من پنج ساله است من باید از زمانی که دو ساله بودم شروع می کردم فرزندم 10 ساله است اکنون باید شروع می کردم وقتی آنها بودند شما نیز دارید این بخش از کتاب که قرار است از همین الان شروع شود بله این مهم ترین اصل زندگی است درست قوی ترین راه برای زندگی همین الان اینجاست درست با هر رژیمی که دیروز شکست خورد شما همین الان با این لیوان آب با این لحظه به لحظه با این بشقاب غذا همان طور که بچه های ما حتی اگر در دهه 50 خود باشند، لیاقت پدر و مادری را دارند که آنها را ببینند و وقتی مادرم و او در اواخر دهه 70 زندگی خود هستند وقتی الان من را نمی بیند، من را ناراحت می کند. درست است، بنابراین هر لحظه مهم نیست که فرزند شما چند ساله باشد، فرزندان ما همیشه فرزندان ما خواهند بود، بنابراین هر فرصتی که می توانید برای رسیدن به سطح هوشیاری بالاتر از آن استفاده کنید، آنقدرها شگفت انگیز و قدرتمند نیست، هیچ چیزی مانند آن وجود ندارد. دیر وقت است اگر زنده هستید و این کتاب را نفس می کشید نقشه فرزندپروری طرحی است برای هر انسانی تا چمدان عاطفی خود را از دوران کودکی پاک کند و به انسان های آگاه تبدیل شود واقعاً این یک کتاب خودیاری برای هر انسانی است که میخواهد هشیارتر باشد، بله، و شما در این زمینه کار فوقالعادهای انجام دادهاید و من از آن تشکر میکنم که واقعاً این فوقالعاده بوده است و شما میدانید که به نوعی در تعصبات و مسائل خودم زیر سوال میروید، اما مهمتر از همه، ابزارهایی مانند به دست آوردن چگونه میتوان چیزها را در جای خود قرار داد و من از آن بسیار سپاسگزارم. آیا میتوانید به همه اطلاع دهید که کتاب را از کجا ببرند و از کجا میتوانند اطلاعات بیشتری دریافت کنند، بله، بنابراین کتاب میتوانیم آن را نگه داریم، البته بله کاملاً بنابراین به آن نقشه والدین میگویند. اوه راه حل های گام به گام برای ایجاد آگاهانه رابطه نهایی والدین و فرزند و این واقعاً پر از تصاویر است به چند تصویر در اینجا نگاه کنید تا آن را با عبارات واضح نشان دهم من تمرین های تمرینی دارم تا بتوانند به وب سایت من بروند. دکتر برای دکتر درست مثل این Dr shefali.com من همچنین در اواخر این ماه یک نشست رایگان با بیش از 30 کارشناس برگزار می کنم تا آنها بتوانند به آن اجلاس رایگان والدین بپیوندند و یاد بگیرند زیرا هرگز دیر نیست که بهترین آگاهی خود را به فرزندانمان بدهیم هی اگر این ویدیو را دوست دارید، حتماً این ویدیو را اینجا ببینید تا انواع مختلف هوش، انواع مختلف یادگیری وجود داشته باشد، اما وقتی سیستم مدرسه ای دارید که یادگیری و آموزش را تنها به یک نوع کاهش داده است، شما آن را رد می کنید و این کار را انجام نمی دهید. هدایا را از بچه ها بیرون بکشید